مجسمه های خنده دار! گفت و گو با سازنده سردیس های عباس کیارستمی و عزت الله انتظامی
پیلانو: «تجلیل کردن از بزرگان و مفاخر و حتی قهرمان های مردمی یا کارگرها، کار درستی است و حد فرهنگی جامعه را نشان داده است. اثر هنری در سطح شهر اگر قابلیت هنری داشته باشد جامعه را آرام و شاد می کند و زندگی به جامعه می آورد. به نظر شما چرا خیلی ها به فلورانس می روند؟ مگر می خواهند چه ببینند. یک چیزی که حال آنها را خوب می کند.»
این جملات قسمتی از سخنان یک سازنده سردیس است که در گفت و گو با ایسنا مطرح می شود.
در دنیا ساخت مجسمه و خصوصاً سردیس مشاهیر امری مرسوم می باشد. بالطبع این اتفاق در ایران باز رخ می دهد. ولی گاهی اوقات در ساخت سردیس از مشاهیر شاهد تفاوت چهره اصلی با مجسمه ساخته شده هستیم. حال در این راستا تصمیم گرفتیم نظر برخی از مجسمه سازان را جویا شویم تا علت مشکلاتی که بعضاً در ساخت برخی سردیس ها پیش می آید را جویا شویم.
علیرضا آسانلو، مجسمه ساز و نقاش که در کارنامه کاری خود ساخت سردیس از چهره هایی همچون عباس کیارستمی، عزت الله انتظامی، ملک الشعرای بهار و… را دارد، درباره سردیس هایی که از چهره مشاهیر ملی ایجاد می شود، بیان می کند: امکان دارد مجسمه های زیادی از چهره های مطرح ساخته شود که اگر یک کارشناسی درست بر روی آنها صورت نگیرد اساساً مردود هستند.
او در ادامه دلیلهای اهمیت ساخت سردیس از مشاهیر و چهره های ملی را چنین برمی شمارد: همه جای دنیا از مشاهیرشان به سبب اینکه در جامعه تأثیرگذار بودند و موجب تغییر شده اند، سردیس هایی می سازند. سردیس ها ساخته می شوند تا بعدها با دیدن آنها چهره های ملی و کارهایی که کرده اند را به یاد بیاوریم و بتوانیم از تاریخ و گذشته خود درس بگیریم و در ادامه راه بزرگان خود حرکت نماییم. ولی اگر تاریخ معاصر را مرور نماییم متوجه می شویم که بسیاری از اتفاقات غلطی که در دنیا در حال رخ دادن است به سبب ندانستن تاریخ است. چونکه مجبور شده ایم به سبب فراموش شدن برخی حقایق و کارهایی که قبل از این صورت گرفته، مسیرهای گذشته خودرا باردیگر دنبال نماییم.
آسانلو اضافه می کند: در ایران چلچراغی از مفاخر وجود دارد که موجب شدند ایران باقی بماند و رشد کند. زمانی که یک شخصیت جنبه ملی پیدا می کند اگر حتی یک روز هم بیشتر زندگی کند می تواند مسیر تاریخ و زندگی ما را عوض کند.
او همین طور با ذکر این سوال که چرا باید با اثر هنری کاری کرد که مشاهیر از یاد نروند؟ پاسخ می دهد: برای اینکه هنر سه بعد دارد؛ یک بعد آن شکل است. دو بعد دیگر به سوژه و محتوا برمی گردد. یعنی زمانی که هنرمند مجسمه ای از شهید همت می سازد تنها نباید به دنبال شباهت ساخته ی خود با شخصیت اصلی باشد، بلکه باید مسیری را که آن فرد طی کرده را در اثر ببینیم. اما به ندرت پیش می آید که یک هنرمند موفق به انجام این کار شده باشد.
این مجسمه ساز با اشاره به اینکه اثری می تواند ماندگار باشد که نتوان آنرا حذف نمود، بیان می کند: بعنوان مثال اگر ما بخواهیم مجسمه فردوسی را از میدان فردوسی برداریم هویتی از شهر گرفته می شود و ماهیتی از دست می رود. به این علت نمی توان آنرا حذف نمود. چون یک اثر موفق است. مجسمه میدان فردوسی به شکلی است که وقتی اسم فردوسی می آید مردم ناخودآگاه به یاد این مجسمه می افتند چونکه آنرا بعنوان چهره فردوسی پذیرفته اند.
او در همین راستا اضافه می کند: ۸۰ درصد کارهای هنری که عجولانه و با صرف هزینه های کلان در سطح شهر نصب می شوند، بی ربط هستند و سیاست دقیق و روشنی از ساخت این مجسمه ها وجود ندارد. به شکلی که حتی اگر آنها را جا به جا نماییم نبودشان احساس نمی گردد.
این هنرمند همین طور درباره روند عجولانه پروژه های ساخت سردیس و مجسمه برای مشاهیر در ایران، می گوید: یک دفعه در آمریکا به من سفارش ساخت یک پرتره از مولانا داده شد. ولی به من گفته شد که باید از مولانا چندین مجسمه در حالات و سبک های مختلف بسازم تا اینگونه راحت تر بتوانند به آن چیزی که می خواهم در کارم بیان کنم، برسند و انتخاب بهتری داشته باشند. من از این حرف تعجب کردم. وقتی به آنها گفتم این کار زمان و هزینه زیادی می خواهد گفتند که مشکلی نیست. در نهایت حدود ۱۰ نسخه به آنها نمایش دادم که چند ماه مورد بررسی قرار گرفت.
او افزود: توجیه آنها این بود که ۳۰۰ سال دیگر آنها نیستند و حتی اسمشان هم فراموش شده ولی مجسمه باقی خواهد ماند. بدین سبب برای ساخت سردیس شهری باید در بخش کارشناسی حساسیت وجود داشته باشد. من خودم برای شهرداری کار کرده ام. یک فرصت کوتاه و یک عکس در اختیار هنرمند قرار می دهند و به نظرشان انجام این کار به هیچ تحقیق و بررسی نیاز ندارد و ضرورتی ندارد که هنرمند آن شخص را بشناسد و شناختی روی او داشته باشد.
این مجسمه ساز سپس چنین بیان می کند که به نظر او ساخت مجسمه و سردیس در مدت زمان کوتاه توجیه پذیر نیست؛ چونکه در نهایت کار خوبی تحویل داده نخواهد شد. اگر هنرمندی در یک برهه زمانی توانایی انجام پروژه ای را ندارد بهتر است آن کار را قبول نکند که در آخر به سبب خراب شدن کارش همه او را به تمسخر بگیرند.
آسانلو همین طور مثالی از بدساخت بودن برخی سردیس ها بیان می کند: جایی را در تهران می شناسم که سردیس مشاهیر مختلف کار گذاشته شده و بدنه همه آنها یکی است و تنها چهره هایشان فرق دارد. این امر خنده دار است و اصلاً کسی هم به چنین چیزی معترض نیست و خیلی هم به این کارشان افتخار می کنند.
از او درباره جایگاه ایران در حوزه ساخت سردیس برای مشاهیرش سوال می نماییم، پاسخ می دهد: در میان مجسمه سازانی که در ایران هستند، تعداد کسانی که بتوانند پرتره بسازند و آناتومی بدن و صورت را بشناسند زیر ۱۰ نفر است. در میان این ۱۰ نفر باز شاید تنها پنج نفر آنها بتوانند این کار را انجام دهند. اما به سبب روابط و ضوابطی که برخی افراد دارند کارهایشان با هر کیفیتی در سطح شهر قرار می گیرد. این موجب می شود که حتی کسانی که کارهایشان خوب بوده برای به دست آوردن پول وارد برخی بازی ها شوند. فشارهای اقتصادی و مشکلات جامعه حتی هنرمندان خوب را هم وارد برخی بازی های نادرست می کند.
این هنرمند معتقد می باشد که با بعضی از مشاهیر برخورد سیاسی و جناحی می شود ولی نمی توان حضور این افراد را در تاریخ انکار و یا حذف نمود.
او در همین راستا ادامه می دهد: حال اینکه بیایند از برخی مشاهیر تعداد زیادی مجسمه بسازند ولی از برخی دیگر هیچ اثر هنری به چشم نخورد کار درستی نیست چون تک تک مشاهیر ما رنج کشیده و برای کشور خود تلاش نموده اند. البته تاریخ در نهایت کار خودرا می کند و نمی توان این افراد را حذف نمود.
آسانلو درباره ساخت مجسمه زنده یاد «عزت الله انتظامی» و «عباس کیارستمی» بیان می کند: به یاد دارم که برای ساخت مجسمه آقای انتظامی از همان ابتدای شروع کار، آقای بابک برزویه همراه من بود و از کارم یک مستند ساخت. بررسی های زیادی را برای این کار انجام دادم و چندین بار هم در مراحل ساخت با آقای انتظامی صحبت کردم. برای سردیس آقای عباس کیارستمی باز از پسر او و بسیاری از آشنایانش درباره خاصیت های چهره او سوال کردم.
او با اشاره به اینکه در ساخت مجسمه فقط بحث شباهت مطرح نیست، می گوید: یک فرد دارای طبقه اجتماعی است که باید در کار مشخص شود. همین طور فرد برمبنای جایگاهش در اجتماع یک استایل و تیپ دارد. مثلاً برمبنای نحوه لباس پوشیدن افراد تقریباً می توان نوع و حوزه شغلی آنها را حدس زد. ولی در بحث کاراکتر همه چیز جزئی تر می شود چونکه هرکس رفتارها و خاصیت های منحصر به خودرا دارد. مثلاً نوع نگاه، خندیدن یا لبخند زدن، اخم کردن یا راه رفتن.
آسانلو اضافه می کند: در ساخت اثر هنری باید شباهت شکلی کار، موضوعی که سبب شده یک مجسمه ساخته شود و اینکه آن مجسمه چه می خواهد بگوید، بیان شود. اینکه ما یک مجسمه از ستار خان بسازیم کار خوبی است ولی باید دید که چرا و برمبنای چه موضوعی می خواهیم آن مجسمه را بسازیم. مثلاً در خانه موزه مشروطه تبریز دو مجسمه از باقرخان و ستار خان قرار داده اند که بدن هر دوی آنها یکی است و تنها سرهایشان متفاوت است در حالیکه نباید اینگونه باشد چونکه این دو شخصیت از لحاظ خاصیت اندامی و یا طرز ایستادن با هم متفاوت بوده اند. بهتر است در چنین مواقعی مجسمه ساخته نشود یا اگر ایجاد می شود درست صورت گیرد.
منبع: پیلانو