خشایار اعتمادی: این خیانت است نه دوست داشتن!

خشایار اعتمادی: این خیانت است نه دوست داشتن!

به گزارش پیلانو خشایار اعتمادی می گوید در شرایط فعلی حاکم بر موسیقی، کنار نشستن بهتر است.

به گزارش پیلانو به نقل از ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: در اواسط دهه هفتاد، حوالی سال ۷۶، بینندگان تلویزیون به ناگاه با اتفاقی روبه رو شدند که در باورشان نمی گنجید. این اتفاق چیزی نبود جز پخش یک ترانه پاپ؛ با شعری از احمد شاملوی بزرگ و صدای خواننده ای که بسیار یادآور صدای یکی از خوانندگان این آب و خاک بود؛ شباهتی چنان غریب که حتی شایع شد که فلان خواننده به ایران بازگشته و توبه کرده و صداوسیما هم به پاس این اتفاق صدای او را پخش کرده است. حالا بیست وچند سال از آن روزگار می گذرد. صاحب آن صدا که در کوتاه زمانی ستاره شد و درخشید و یکی از اسامی محبوب و معتبر موسیقی پاپ ایران شد، خشایار اعتمادی است. کسی که او را خواننده اولین آلبوم موسیقی پاپ پس از انقلاب ایران می دانند. دانش آموخته رشته اقتصاد بازرگانی؛ در پنجمین دهه زندگی اش با چندین و چند آلبوم و ده ها قطعه موسیقی گوناگون موقعیت و جایگاه غبطه برانگیزی در تاریخ موسیقی پاپ پس از انقلاب ایران دارد، اگرچه این روزها به تبع شرایط نابسامان موسیقی ایران حضور چندان پررنگی در بازار موسیقی ندارد.

خشایار اعتمادی که در ۲۵سالگی با خواندن ترانه «بارون» با شعری از شاملو به شهرت رسید؛ تابحال اجراهای زیادی داشته و در سه جشنواره شرکت کرده که ازجمله آنها می توان به جشنواره پاپ و دو جشنواره بین المللی در ایران و جشنواره بین المللی موسیقی مسلمانان سارایوو W.O.M.F اشاره نمود که در این فستیوال ها جوایزی هم به دست آورده است. اعتمادی که همین اواخر درباره حضور کم رنگش گفته بود که «به خواسته مخاطبان امروزی موسیقی پاپ احترام می گذارم و تلاش می کنم در فضایی مشغول به کار شوم که مخاطبان خاص شنونده آن هستند» از وضع و حال موسیقی ایران گله مند است. او با وجود انتشار آهنگ های پرتعداد، معتقد می باشد که «به دلیل سیکل بسیار پرعیبی که در معرفی آثار موسیقایی وجود دارد، انتشار این کارها فقط برای من هزینه داشته است.» خشایار اعتمادی بازار موسیقی امروز را هم پر از ابهام می داند که «اصلا معین نمی باشد چه اتفاقی در آینده می افتد.» او می گوید: «من هم دوست ندارم خواننده ای باشم که از ذهن مخاطبان فراموش می شود. دوست دارم کنسرت برگزار کنم و اتفاقاً در یکی – دو سال اخیر اقداماتی انجام داده ام اما وقتی دیدم شرایط برگزاری کنسرت هم برای من و هم برای اسپانسر مناسب نمی باشد، مردد شدم. وقتی کنسرتهای باکیفیت جای خودرا به اجراهایی داده که مخاطب در آن فقط حرکات نمایشی، نور، جیغ، فریاد و صدای بیرون آمده از لپ تاپ می بیند و می شنود، پس دیگر جایی برای من و امثال من وجود ندارد. اینها دردهای بسیار عمیقی است که بعید می دانم کسی به فکر التیام آنها باشد.»

در گفت وگویی که به دنبال می آید، خشایار اعتمادی درباره فضای امروز موسیقی ایران حرف زده است. گفته هایی سرشار از نگرانی…

آقای اعتمادی عزیز! چند وقتی است که خبری از شما نیست؛ نه آلبومی نه کنسرتی.

اوضاع موسیقی این روز است دیگر. شرایط جوری است که چاره ای نمی ماند جز در حاشیه ماندن.

حضور، بهترین راه برای تغییر دادن شرایط نیست؟

وقتی نشود کار خوب عرضه داد، نه. به هر حال، هم من از خودم توقعاتی دارم و هم مخاطب، بدین سبب در این شرایط بیمار، چون نمی گردد این توقعات را پاسخ داد، پس همان دور نشستن بهتر است.

این که انرژی تان را بیشتر بر انتشار تک آهنگ متمرکز کرده اید، به این علت است؟

خب، در شرایط فعلی تنها راه است برای حضور در فضای موسیقی و نفس کشیدن در این هوا – که آلوده است، اما به هر روی دنیای ماست دیگر.

می توانید بگویید در ماه های آتی مخاطبان و هواداران تان انتظار چه اتفاقاتی را باید از شما داشته باشند؟

من سال قبل چهار ترک کار کردم که منتشر هم شدند.

برای امسال چه؟ کاری آماده توزیع دارید؟

امسال هنوز کاری را شروع نکرده ام و فکر نمی کنم که برای ادامه سال هم برنامه خاصی داشته باشم.

اینها که گفتید همه شان تک آهنگ بودند. آلبوم چه؟ برنامه ای در این زمینه ندارید؟

آلبوم که به هیچ وجه؛ اصلاً. اصلاً نمی خواهم و البته منطقی هم نیست که این روزها آلبوم بیرون بدهیم.

کنسرت هم نخواهید داشت؟

همه اینها به شرایط پیش رو بستگی دارد. در زمینه کنسرت تابحال که اتفاقی نیفتاده و برنامه ای چیده نشده است. البته یک سری حرف ها هست که احتمالاً تا یک ماه و نهایت تا یک ماه ونیم دیگر مشخص خواهد شد.

می توانید روشن و صریح توضیح دهید که چرا با این قاطعیت از منطقی و ممکن نبودن تولید آلبوم حرف می زنید؟

یک آلبوم خوب، اگر بخواهید از شعر و آهنگ خوب و نوازندگان درست وحسابی و حرفه ای استفاده کنید، بین سیصد تا چهارصدمیلیون تومان هزینه دارد. حالا این هزینه های بالا را بگذارید کنار عواملی مانند نبودن قانون کپی رایت و البته فرهنگ اجتماعی که مردمش سخت شان است برای دیدن و شنیدن آثار هنری دست در جیب کنند و پول بپردازند. در چنین شرایطی با هر نوع نگاهی می توان به این نتیجه رسید که انتشار آلبوم چیزی جز دور ریختن پول و سرمایه نیست.

بله؛ اتفاقاً در همین روزهای اخیر یکی از تهیه کنندگان موسیقی آمار ناراحت کننده ای عرضه داد و اظهار داشت که فروش فیزیکی آلبوم ها، حتی آلبوم های خوانندگان مطرح و شناخته شده به حول وحوش هزار نسخه رسیده است.

می بینید! آفتاب آمد دلیل آفتاب. وقتی کارها فروش نمی رود، برای هنرمند دلیل و انگیزه ای نمی ماند جز کناره گیری و تازه اگر مثل من پوست کلفت باشد، بیرون نشستن و منتظر فرصت مناسب برای حضور باردیگر ماندن و به همان حضور گهگاهی قناعت کردن.

می توانید علل این شرایط را تحلیل کنید؟

این جور موقعیت ها و شرایط یک دلیل مشخص و منحصربه فرد ندارد که به آن اشاره نمود و تمام. وقتی شرایطی چون موقعیت امروز بازار موسیقی پیش می آید، طبیعی است فکر نماییم که یک سری عوامل و عناصر در کنار هم و با اثر متقابلی که روی هم گذاشته اند، شرایطی چنین نابسامان را حاصل آورده اند.

مثلاً؟

مثلاً نبود کپی رایت. مثلاً کم دانشی و البته کم توانی یا ناتوانی بخش خصوصی در موسیقی. مثلاً سیطره یک گروه قلیل بر کل بازار موسیقی.

به خصوص کپی رایت که شاید بشود آنرا عامل اصلی تیراژهای پایین آلبوم ها دانست.

از این هم بیشتر. در مورد تک آهنگ ها هم این قضیه وجود دارد، البته به حادی مورد آلبوم نیست. الان به سبب نبود قانون کپی رایت، شما هر کاری با هر کیفیتی و با صرف هر هزینه ای تولید کنید و به بازار بدهید، در یک چشم به هم زدن می بینید که آلبوم تان در این سایت های دانلود غیر مجاز دست به دست می شود و کاری هم از کسی برنمی آید.

در این زمینه مخاطبان خواننده ها هم کم تقصیر ندارند. نه؟

قطعاً. مردم اگر حمایت کنند، حتی اگر هم حمایت نمی کنند، این نکته را قبول کنند که دزدی آهنگ چندان فرقی با دزدی های دیگر ندارد – چون این هم سرمایه و انرژی و زحمت افرادی است که به تاراج می رود – درصد زیادی از معضل دانلودهای غیر مجاز حل خواهد شد. این جاست که حرفی را که قبلاً هم زده بودم، یک دفعه دیگر تکرار می کنم که مخاطبی که ادعا دارد هنرمندی را دوست دارد و در عین حال می رود و اثر او را دانلود می کند، باید به این علاقه شک کرد. این دوست داشتن نیست. خیانت است و در بین مدت خواننده را زمین می زند.

آقای اعتمادی؛ وقتی با کسانی که آهنگ ها را از مراکز دانلود غیر مجاز به دست می آورند، حرف می زنیم، می گویند که کارها کیفیت لازم را ندارد و ارزش این که آدم پایش پول بدهد، ندارد.

خب در مورد کیفیت کارها که من خودم بارها و بارها اعتراض کرده ام اما این نافی مسئولیت افرادی که حق خواننده و هنرمند را نادیده می گیرند، نیست. انگار شما در بازار در مورد یک جنس بی کیفیت، مثلاً یک شلوار بدرنگ این حق را برای خودت قائل باشی که آنرا بدزدی. می شود؟ معلوم است که نه.

پس این را قبول دارید که کیفیت کارها ضعیف است؟

حتماً. این را که بارها گفته ام، حتی به شوخی می گویم که آلبوم هایی که تولید می شود، همان بهتر که تولید نشود.

چرا این جوری شده اوضاع؟

همه چیز به سیاست های کلان بازمی گردد. می بینیم که کل بازار موسیقی در دست یک عده قلیل است و آنها هستند که این هنر و صنعت را می چرخانند. افرادی که هم در نهادهای دولتی دست دارند، هم سالن های کنسرت را در اختیار دارند، هم فضای رسانه ای را دست گرفته اند و هم از هر جنبه ای که نگاه کنی، دست بالا را دارند. اینها به چنان قدرتی رسیده اند که هر کسی را، با هر کیفیتی، دلشان بخواهد بالا می برند. پرزنت شان می کنند، کنسرتهای پشت سر هم برایشان می گذارند و هر کاری که برای مطرح کردن خواننده ای لازم باشد، انجام می دهند. این یعنی یک بازار ناسالم که حتی اگر هم بدبینانه نخواهیم بگوییم که به دنبال اهداف یک عده خاصی شکل گرفته، اما این را ناچاریم بگوییم که با سلیقه آن عده حرکت می کند.

تلویزیون هم که چنین شرایطی دارد. نه؟

این که درست است اما مهم تر از آن این است که در تمام جوامع تلویزیون بهترین فضا برای تبلیغ آثار موسیقی است، اما ما از این امکان محرومیم.

یعنی همه چیز تبلیغ است؟

هم بله و هم نه. فقط از نظر تبلیغ تجاری کار این مساله را نگفتم. فراموش نکنید که موسیقی و در کل تمام کارهای هنری، قبل از این که فرد ستاره شود، درآمد زیادی ندارد و جوانی که سراغ هنر می رود، بیشتر جویای نام است. حالا وقتی قسمت اعظم خوانندگان را تلویزیون نشان نمی دهد و همه چیز در اختیار چند چهره معدود است، آیا انگیزه ای می ماند؟ نبود کپی رایت و دانلود غیر مجاز و… این حرفه را از نظر مالی داغان کرده، حالا اگر نام و نشان این کار را هم ازش بگیریم، دیگر چه می ماند؟

البته خیلی ها در فضای مجازی یک امپراتوری برای خودشان راه انداخته اند و ادا و اطوارهایشان بیشتر از سوپراستارهای هالیوودی است.

من با آنها کاری ندارم. آنها از قبیل همان به اصطلاح خواننده ای هستند که تهیه کننده اش پیش چشم مطبوعات و رسانه ها رفتاری باهاش کرد که تعجب آور بود و جناب خواننده هم با پررویی ایستاد و تماشایش کرد و شاید هم تشویقش کرد. خب معلوم است که در چنین فضایی برای کسی چون من کار نباشد. من به چنین افرادی اجازه نمی دهم پیش پای من بایستند، چه رسد به این که چنان رفتاری با من داشته باشند.

دوره ای که شما، حوالی سال ۷۶ گل کردید، یادتان است؟ آیا واقعاً باور می کردید که اوضاع در دو دهه به این جا برسد؟

اگر می دانستم که اوضاع این گونه می شود که با آن امیدواری وارد عرصه نمی شدیم. آن سال ها یک امیدی در من بود که آینده را روشن تر و سفیدتر می دیدم. بااینکه فضای سیاسی جامعه مه آلود بود و معلوم نبود آینده به کجا می رود اما در همان شرایط هم آدم امیدهای خودرا بارور می دید.

شما اولین نسل خوانندگان پاپ بودید. می توانید درباره روندی که موجب شد موسیقی پاپ شکل گرفته و رشد کند، حرف بزنید؟

من نه درباره آن روند که درباره خودم حرف می زنم. سال ۷۳-۷۲ یادم است که موسیقی پاپ در سکوت مطلق بود.

و شما وارد میدان شدید.

خیلی سخت بود. همان حوالی ۷۳ بود که با کسانی چون فواد حجازی حرکت را آغاز کردیم. یادم است روی غزلی از حافظ بود. ما با یک انرژی عظیم خودانگیخته وارد میدان شده بودیم. من، فواد حجازی، علیرضا عصار، شادمهر عقیلی و مجید رضازاده.

نسل قدرتمندی بود و همه در زمان خودشان دیده شدند.

بله؛ البته موانع همچنان وجود داشت. مثلاً یادم است که کارهایم را در رادیو پخش نکردند اما در ارشاد مدیران دلسوزی بودند که تلاش می کردند به درد موسیقی پاپ بخورند. اما امروز، نه. همه چیز در پول خلاصه می شود. در افرادی که همه فضاها را در اختیار دارند. البته همان گونه که گفتم اگر بنا را بر فضایی بگیریم که هم اکنون در آن نفس می کشیم، من خیلی خیلی خوشحالم که در این وادی که لیاقت آثار من و امثال من را ندارد، حضور پررنگی ندارم.