گفتگوی مهر با احمد نادعلیان-۱ قصه هنرمندی که از روستا و جزیره سردرآورد، خلاف جهت آب شنا می کنم
به گزارش پیلانو احمد نادعلیان بیشتر در زمینه هنر محیطی شناخته شده اما مساله امروز او دیگر نه هنر محیطی که هنر اجتماعی است و در همین راستا با تاکید بر هنرش و تحمل دردسرها دست به تغییراتی در جامعه می زد.
خبرگزاری مهر-گروه هنر-فاطمه حامدی خواه: آرام و قرار ندارد، همراه با خاطرات کودکی اش هر تابستان و زمستان بار سفر می بندد و کوچ می کند، تابستان ها در ارتفاعات کوهستان و زمستان ها در جزیره ماهیان و نخل ها رخت اقامتی چند ماهه می افکند.
جوانتر که بود قصه کوچ او هم هیجان انگیزتر از امروز بود. پس از پنج سال زندگی و تحصیل در رشته دکترای فلسفه هنر در انگلستان، همراه خانواده به ایران بازگشته بود که یک باره سر از ارتفاعات پلور درآورد همان «ییلاق سنگسری گل زرد» که خاطرات کودکی اش را در بین گرفته بود.
در یک زمین فراخ با طبیعتی به رنگ رویا، خانه ساخت؛ نه از خشت و گل که از چیزی شبیه به سیاه چادر، کودکش را همراه آهوها در میانه دشتی از گل های بابونه و شقایق رها کرد تا به رنگ مهربانی، عاشقی و بخشندگی طبیعت درآید و زیبایی را بیاموزد و همسرش همراهی اش کرد تا لذت زندگی در دامان طبیعت را به خانواده اش بچشاند.
باورکردنش برای خیلی از ما دشواراست که از سفر فرنگ نرسیده، یک باره خودت را در یک زندگی چادرنشینی با کمترین امکانات ممکن در دل یک منطقه کوهستانی تصور کنی طوری که نه از آب گرم و وسایل گرمایشی زندگی مدرن خبری باشد و نه از در و دیواری به اسم خانه. زندگی چادرنشینی در دامان طبیعت، برای خیلی از ما هراس انگیز است ولی برای آنها هیجان انگیز بود.
کار حجاری را از همین دوران آغاز کرد و بعدها در قالب پروژه هنر محیطی در بیشتر از شصت کشور دنیا گسترش داد. ماهی های حجاری شده او بر دل صخره های کنار رودخانه های دنیا یا روی سنگ های کوچکی که به درون رودخانه های سراسر دنیا پرتاب شده به همراه دیگر آثار حجاری شده او که در دل زمین کشورهای مختلف مدفون شده، تنها بخشی از هدایای او به طبیعت است؛ طبیعتی که همه عمر آنرا ستایش کرده و با زبان هنر معاصر (هنر محیطی، چیدمان، ویدیوآرت، نت آرت و…) برای نجاتش از پلیدی ها و پلشتی هایی که سوغات انسان مدرن بوده، جنگیده است.
کار هنری و تجربه زندگی در طبیعت همه زندگی او نبود، بخشی از آن هم به ناچار در پایتخت و تدریس در دانشکده های هنری می گذشت که همچنان ادامه دارد.
بعد از پنج سال زندگی چادرنشینی در پلور، در همان منطقه ساختمانی بنا کرد که حالا «هنرمندسرا و نگارخانه پردیس پلور» و هر ساله میزبان تعدادی از هنرمندان ایرانی و خارجی است که به دعوت او گرد هم جمع می شوند و دل به طبیعت آنجا می سپارند تا در یک گردهم آیی به نام «جشنواره هنر محیطی» آثاری بسازند که بشر امروز را به تامل وا دارد؛ جشنواره ای که امروز حدود شصت دوره از آن می گذرد.
حالا که از پنجره این ساختمان سه طبقه به بیرون نگاه می کند، رنجی توأم با لذت و عشقی عمیق در خاطرش زنده می گردد که لبخند را به پهنای صورتش میهمان می کند.
«همانند اجدادم دام ندارم اما ذهن من همیشه دوست دارد کوچ کند وچراگاه فرهنگی تازه ای را جستجو کند.» «آینده در پیش روی ماست و هر لحظه به آن پرتاب می شویم. آنچه از دست می دهیم گذشته است، زیستن با طبیعت و لمس آن نیاز آینده است.» این ها را احمد نادعلیان می گوید.
شاید ساده زیستی، کوچ و طبیعت در خاطره او همه لذت زندگی است که دلفریب زندگی در شهرهای بزرگ و مدرن نمی گردد و این دفعه سر از یک جزیره در دورترین نقطه کشور درمی آورد. رفته بود پروژه ای با مبحث هنر محیطی در جزیره هرمز اجرا نماید و به ناگاه ماندگار شد، خانه ای مخروبه در دل یک روستا را بعنوان مأمن برگزید، هنرمندانه دستی بر سرورویش کشید و حالا همان مخروبه به مرکز فرهنگی و هنری دیگری با نام «موزه دکتر احمد نادعلیان» تبدیل گشته که میزبان رهگذران، گردشگران و هنرمندان داخلی و خارجی است.
رهاوردش برای زنان و کودکان روستاهای جزیره هرمز، نقاشی بود و آنها را آموخت که طور دیگری به زندگی نگاه کنند و از فرصت ها و امکانات منحصر به فرد جزیره خودشان بهره مند شوند.
برای اولین بار با تلاش های هنرمندانه و مرارت های وی جزیره هرمز و خاک های رنگین آن در قالب اجرای هنر محیطی همچون «فرش خاکی» نه فقط به مردم ایران که به همه دنیا شناسانده شد و حالا این جزیره یکی از مقاصد توریستهایی است که به جنوب می آیند.
این زندگی سراسر شاعرانگی با زخم ها و رنج هایی به یادگار مانده بر احساس خالق آن هم همراه بوده و هست که تحمل آنرا تنها هنر، عاشقی، صبوری، مسئولیت پذیری و یک زندگی هدفمند برای نجات انسان گرفتار زندگی امروز میسر می کند.
او تنها هنرمند ایرانی است که نامش در کتاب ها و مجامع هنری بین المللی در ردیف ۱۰ هنرمند برتر دنیا در زمینه هنر محیطی آورده می گردد. قصه این زندگی شنیدنی است پس با ما همراه شوید:
*در طول سال های گذشته شما را بیشتر با پروژه هایی که در زمینه هنر محیطی بخصوص در منطقه پلور و سفرهایی که به کشورهای مختلف دنیا داشتید، می شناختیم ولی چند سالی است که به نظر می آید نوع فعالیت شما تغییر کرده است، این طور نیست؟
-بله. مساله جدید من دیگر نه هنر محیطی بلکه هنر اجتماعی است. در تعاریفی که در گوشه و کنار دنیا هست، معمولاً محیط را به سه دسته طبیعی، اجتماعی و مجازی طبقه بندی می نماییم و بعنوان محیط با آنها درگیریم. محیط طبیعی را نمی توان بدون حضور انسان در نظر گرفت و انسان بعنوان موجود زنده با عنایت به شباهتی که با دیگر موجودات زنده دنیا دارد، نباید از طبیعت کنار گذاشته شود. از جانب دیگر کار ما طوری است که باید در فضای مجازی اشاعه پیدا کند، به گونه ای که گویی روزنه پیوسته به طبیعت و اجتماع شده است.
من حالا کار در فضای سایبری را که قبلاً به شکل آنلاین و متمرکز انجام می دادم خیلی کم انجام می دهم و کارهای حجاری من هم در طبیعت خیلی کم شده اند. حجاری ماهی ها را بیشتر خارج از ایران و البته در کشورهایی کار می کنم که مقاصد جدیدی برای من باشند. الان مساله من چیزی است که در ابعاد جهانی به آن هنر اجتماعی می گویند.
*هنر اجتماعی چه تعریفی دارد؟
-«هنر اجتماعی» برای من هنری است که با اهدافی انسانی، نگاهی اجتماعی دارد و از قابلیت های هنر برای تغییر جامعه استفاده می شود، جمع را به مشارکت می گیرد و به دستاوردهای اقتصادی و فرهنگی این هنر در آن اجتماع توجه دارد، همه اقشار اجتماع می توانند از آن بهره ببرند و به آن دسترسی داشته باشند، آنها یا ارتباط و مشارکت مستقیم دارند و یا با آن تعامل دارند.
این هنر فقط برای روشنفکران نیست بلکه آنها بعنوان بخشی از مخاطبان من محترم و مورد توجه هستند و از تجربیات و راهنمایی های آنها استفاده می کنم.
نکته دیگر که می خواهم بدان اشاره کنم این است که معمولاً در جامعه ما زمانی که صحبت از هنر بخصوص نقاشی به میان می آید اقشار و طبقات مختلف اجتماعی از آن تصور و تصویری متفاوت در ذهن دارند. این تصویر در سالیان گذشته متغیر بوده و دستخوش تحول شده است.
*بنابراین فعالیت های شما برای آموزش نقاشی به زنان و کودکان جزیره و نمایش و فروش آثار آنها هم در جهت دغدغه شما در زمینه هنر اجتماعی است. هنر شما چه تاثیرات دیگری بر این منطقه داشته است؟
-حضورم در جزیره هرمز ابتدا با هدف اجرای پروژه هنر محیطی صورت گرفت و بعد از آن رفته رفته درگیر اجتماع شدم و برای زنان جزیره کلاس نقاشی برگزار کردم و با عنایت به نیازی که وجود داشت، آثارشان را به فروش گذاشتیم و حالا برای کار هنری که انجام می دهند، خودشان بازاریابی می کنند. هنرمندانی که به جزیره می آمدند، نیاز به اسکان داشتند، از همسایه ها برای اسکان هنرمندان کمک گرفتیم و از آنها خواستیم که خانه هایشان را برای اجاره به هنرمندان مناسب سازی کنند، برای رفع نیازهای روزمره گردشگران و هنرمندان از افراد بومی خواستیم که نان و آب معدنی برایشان تهیه کنند و برای آنها غذاهای محلی خودشان را بپزند و بدین سان دورتادور «موزه دکتر نادعلیان» تبدیل به خانه های بوم گردی شده است که به گردشگران و هنرمندان خدمات ارائه می کنند.
به دلیل تمرکز در محیط اجتماعی، حالا دیگر مرا میان بوم گردان، گردشگران و در نمایشگاه های بین المللی بیشتر می شناسند تا در گالری های هنری ایران. اگر نگاهی به صفحه من در فضای مجازی بیندازید خواهید دید که مرتب قیمت اسکان، غذا، نقشه راه و… را برای گردشگران به اشتراک می گذارم و اخیرا هم نقشه بوم گردی و گردشگری جزیره هرمز را منتشر نموده ام که در موزه ام در دسترس علاقه مندان است.
اگر کسی ۱۰ سال قبل به جزیره هرمز آمده باشد وامروز هم از آن دیدن کند، متوجه تفاوت آشکار آن خواهد شد. درست مثل یک الماس که یا خوب تراش خورده و یا خراب شده است. البته در این زمینه من تنها نبوده ام و به موازات فعالیت های من، دیگران هم کارهای زیادی انجام داده اند.
*همانطور که اشاره کردید در فضای مجازی هم فعالیت و پشتکار خوبی دارید. از این رسانه چقدر در جهت اهداف هنری و مسئولیت های اجتماعی خود استفاده می کنید؟
-در پست هایی که در فضای مجازی به اشتراک می گذارم به همه زنگ خطرها همچون در منطقه جزیره هرمز و قشم اشاره می کنم. مثلاً اخیراً درباره تبدیل شدن جزیره هرمز به منطقه آزاد اخطار داده و به خطراتش اشاره کرده ام که همه این کارها را در مقامی انجام می دهم که نه بخشدارم نه دهیار، نه شهردار، نه مهندس و نه زیباساز، فقط بعنوان یک پروژه هنری به آن نگاه می کنم.
*و تاثیرگذاری شما بر افراد مسئول منطقه چقدر بوده است؟
-تاثیرگذاری زیاد بوده است. بهتر است سه لایه را از هم تفکیک نماییم. در لایه کلان دولتی، اگر دولت نتوانسته کمک چندانی به ما داشته باشد اما تسهیلاتی را برای اعطای مجوز داشته است. بدین سان مقامات و مسئولان هنری تهران حامی فعالیت های من بوده اند. برای آنها هیچ چیز بهتر از آن نیست که هیچ تقاضایی از آنها نداشته باشید و بروید در یک جزیره دور از پایتخت فعالیت کنید و من همین کار را کرده ام. خیلی از ریش سفیدان و بومی های جزیره هم حامی من بوده و هستند و با حمایت آنها کارهای من پیش می رود اما بخشی از افراد محلی یا ساکن در این منطقه، بزرگترین چالش ها و مسائل را بوجود آورده و می کنند که دلایل روانشناختی دارد.
*کار کردن با جامعه محلی جزیره و نفوذ به درون این جامعه چگونه برای شما امکان پذیر شد؟
-مشارکت با زنان بومی جزیره و مشارکت با جامعه محلی به صورت کار اشتراکی یکی از وجوه فعالیت های من در جزیره است اما این حضور با دشواری هایی همراه بود.
نادعلیان، هر چقدر که بومی و جزیره ای مأب باشد، به هر حال از شهر بزرگی آمده، زبان انگلیسی بلد است و جامعه روشنفکری را می شناسد و مخاطبان صفحه مجازی اش هم روشنفکرند ازاین رو نمی توان حذف فاصله کرد اما می توان کار کرد و کنار زنانی رنج دیده قرار گرفت و آنها را تبدیل به رسانه ای کرد تا غم و درد زندگی خودشان را نقاشی کنند. این اتفاق کمی نیست و زمان می برد.
در ابتدای راه، اعتمادسازی راحت نبود بدین منظور از آموزش در مدارس شروع کردیم و برای جمع زیادی کلاس گذاشتیم و آثارشان را برای فروش عرضه کردیماعتمادسازی و روش ورود به زندگی مردم یک روستا خودش هنر است. در ابتدای راه، اعتمادسازی راحت نبود بدین منظور از آموزش در مدارس شروع کردیم و برای جمع زیادی کلاس گذاشتیم و آثارشان را برای فروش عرضه کردیم. خانواده ها که شاهد آورده این فعالیت های هنری بودند، رفته رفته از من قلم مو، رنگ و بوم خواستند تا نقاشی کنند. در واقع باید از مدخل معیشتی، اخلاقی و انسانی وارد شوید و بعد شناخت دوسویه پیدا کنید.
*با خیلی از مسایل و مشکلاتی که در طول سال های گذشته در جهت اجرای آثار هنر محیطی و هنر اجتماعی بخصوص در منطقه جزیره هرمز داشته اید، آشنایی دارم ولی چرا این برخوردهای سلبی صورت می گیرد و شما چه راهکاری برای رسیدن به اهدافتان دنبال کرده اید؟
-شاید یکی از دلایلش این باشد که کارهای من نان مطالبه بودجه از وزارت ارشاد و میراث فرهنگی را برای افراد دیگری آجر می کند به صورت مثال امکان دارد گفته شود که فلانی بدون دریافت هیچ بودجه ای در حال فعالیت است، شما هم از همین روش استفاده کنید. یا این که فعالیت شما سبب کمرنگ جلوه دادن فعالیت برخی مسئولان و مدیران هنری می گردد ازاین رو آغاز به مداخله و ایرادگیری می کنند. جالب است بدانید تاثیرگذاری در بخش نخبه و دولتی این است که آنها کارتان را می بینند و وانمود می کنند که این را از قبل می دانستند و همان کار را انجام می دهند و می کوشند تاریخ سازی کنند البته گاهی بیراهه می روند و گاهی هم کارهایشان به نتایج خوبی می رسد و منجر به تعامل می گردد.
درباره فضای بومی هم باید بگویم همه افراد بومی دوست دارند اگر قهرمانی در منطقه پیدا می شود، بومی همان محل باشد ازاین رو برای این که بتوانید اثرگذار باشید باید بتوانید وارد یک تعامل دو سویه شوید.
گاهی وقت ها کسانی به جزیره می آمدند و سراغ موزه را می گرفتند و پاسخی که از برخی افراد می شنیدند، این بود که آقای نادعلیان دیگر نیست، رفته و موزه اش تعطیل است! تصور می گردد که در این جزیره همه من را ستایش می کنند در حالیکه این جا حواشی خاص خودش را هم داشته و دارد. گاهی تلاش می گردد که بدل سازی و موازی سازی کنند آن هم از نوع ناجوانمردانه اش.
زمانی که تلاش کردم در روستاهای قشم کار هنری کنم متوجه شدم قبل از آن که به روستا وارد شوم، متصدیان دولتی در آن روستا با سخنان ناصواب در راه فعالیت های من مین گذاری کرده اند و زمانی که وارد می شدم فضای روستا را آنقدر مسموم می دیدم که باید تلاش مضاعفی برای اعتمادسازی می کردم.
زمانی که تلاش کردم در روستاهای قشم کار هنری کنم متوجه شدم قبل از آن که به روستا وارد شوم، متصدیان دولتی در آن روستا با سخنان ناصواب در راه فعالیت های من مین گذاری کرده اندگاهی از یک نفر بومی که در کار هنری مستعد است، تعریف می کردم و بعد می دیدم که او را قاپیده اند و سریع نمایشگاه برای کارهایش برگزار کرده و تبلیغات راه انداخته اند یعنی درختی که شما کاشته اید و به ثمر رسیده حالا دیگری میوه چینی می کند.
دشواری های بسیاری را پشت سر گذاشته ام و حالا زمان استراحت و میوه چیدن من فرارسیده است. در سال های اخیر یاد گرفته ام، چطور کار کنم، چطور گفتگو کنم، چطور نیش و کنایه بزنم ولی نیش نخورم، چطور پیشگیری کنم و چطور اطلاع رسانی کنم. یاد گرفته ام که اگر کاری از جانب جامعه محلی خطا بود، برای مقابله با آن مداخله نکنم تا زمانی که خودشان به نتیجه درست برسند. یاد گرفته ام که اگر فرد نیازمندی هست او را مستعد و هنرمند معرفی کنم تا فرصت طلبان را ترغیب به پشتیبانی از او کنم. برای فعالیت هایم در روستاها هم دیگر آدرس دقیق نمی دهم، آدرس اشتباه و گاهی گنگ می دهم تا مانع کارهایم نشوند. مرتب رصد می شوم، حسادت می شوم، تقلید می شوم و زمانی که فرصت طلبان می خواهند با ندانم کاری از من پیشی بگیرند آنها را نهی می کنم و با لجاجت روبرو می شوم و حالا یاد گرفته ام که از لجاجت آنها در جهت اهدافم استفاده کنم. پست هایی را به اشتراک می گذارم که آنها از سر لجاجت با من کاری را انجام دهند که مورد نظر من است. ازاین رو در سال های اخیر خیلی آدم پیچیده ای شده ام و اینها را بخشی از هنر اجتماعی می دانم.
*در دوره ای به خاطر دارم که بعضی از فعالیت های شما از جانب بخش دولتی یا خصوصی مشابه سازی می شد، با این مشکل چه کردید؟
-دیگر با دیگرانی که به شیوه ناجوانمردانه با فعالیت های من موازی کاری می کنند، نمی جنگم بلکه کارهای خودم و او را طبقه بندی می کنم و در اختیار پژوهشگران می گذارم که اگر کسی خواست پژوهشی درباره تاثیر این رفتارها داشته باشد، از نزدیک مشاهده کند که هنرمند با این کهن الگو که در اختیار داشته چه کرده و دیگری چه کاری انجام داده است.
من در فعالیت های هنری خودم رسم امانت داری را به جا می آورم. اگر مهر غلتان را می سازم به سابقه تاریخی آن اشاره می کنم و سهم تاریخ یا دیگری را در آثارم نادیده نمی گیرم. در تعامل با جامعه سنتی هم اگر نقشی را از پارچه یا طرحی سنتی بگیرم در کتابم به آن اشاره می کنم که این طرح را از یک زن بومی گرفتم و نسبت به آن امانتدارم.
در تعامل با جامعه سنتی هم اگر نقشی را از پارچه یا طرحی سنتی بگیرم در کتابم به آن اشاره می کنم که این طرح را از یک زن بومی گرفتم و نسبت به آن امانتدارمبه هر حال هر جا و در هر کسوتی که توفیقی داشته باشید امکان دارد کسانی پیدا شوند که می کوشند زیرآب شما را بزنند. من نوشتن را روشی برای جلوگیری از چالش هایی که وجود دارد، می دانم تا به افراد جدیدی که به جزیره می آیند بگویم، همه این کارها هزینه دارد که امکان دارد خوشایند نباشد ولی چاره ای نیست.
*به نظر می رسد با ورودتان به حیطه هنر اجتماعی باز هم خودتان را به دردسر انداختید، همان گونه که هنر محیطی و فعالیت های زیست محیطی شما هم برایتان بی دردسر نبوده است.
-در آن دوره که کار محیطی می کردم باز هم با این چالش ها روبرو می شدم. فعال زیست محیطی بودن هم امر ساده ای نیست. زمانی که در پلور کنار رودخانه می رفتم که شاعرانه کار کنم با لودری مواجه می شدم که برای راه اندازی کارخانه به جان کوه ها افتاده بود. نسبت به این ماجرا واکنش نشان دادم و اخبار مربوط به آنرا در اختیار رسانه ها قرار دادم و این ماجرا تا مرز این گفتمان که «تو را می اندازیم داخل گونی و می بریم» پیش رفت و اتفاقاً خودم این گفتمان را به شکل نمایشی عملی کردم. رفتم داخل گونی و عکس آنرا در اختیار رسانه ها گذاشتم و نوشتم که اگر روزی مرا با گونی بردند، شما پیشاپیش تصاویر آنرا در اختیار داشته باشید.
من در منطقه پلور هم فضای ملتهبی را تجربه کرده ام و در همه پروژه هایی که در منطقه دریاچه ارومیه، گاوخونی، جنگل ها و… داشته ایم نسبت به مبحث تشنگی دریاچه ها و آلودگی های زیست محیطی اخطار داده ایم و همه اینها ناملایمات و اعتراض هایی را هم به دنبال داشته است ولی حالا چراغ خاموش حرکت می کنم و دیگر جشنواره های هنر محیطی را نه با حضور صد هنرمند بلکه با تعداد بسیار کمتری برگزار می نماییم و در جهت جذب افراد به این جشنواره ها خیلی تلاش نمی نماییم.
با این وجود نمی توان اظهار داشت که همه چیز زشت و خشونت بار بوده است. گاهی در آن شاعرانگی هم هست و می توان از دعای پیرزن روستایی که وارد موزه می گردد لذت برد و یا در تعامل با روستاییان قشم برای کشیدن نقاشی مشترک مثل قدم زدن در ساحل دریا به وجد رسید. وقتی می بینم که خانه ای متروکه به موزه تبدیل گشته که محل رفت و آمد چندین هزار نفر بازدیدکننده است و برای خیلی از زنان روستا محلی برای امرار معاش فراهم نموده، برایم لذتی وصف ناشدنی دارد.
در زمانی که در رودخانه کار می کردم به جامعه فکر می کردم و حالا که در جامعه کار می کنم به دریا و صید چینی ها و مسایل زیست محیطی فکر می کنم. این خودش رودخانه ای است که خلاف جهت آب در آن شنا می کنی. اگر بخواهید کاری را متفاوت و غیرمرسوم انجام بدهید باید بهایش را هم بپردازید.
ادامه دارد…