گفت وگوی تفصیلی پیلانو با آهنگساز و نوازنده تار؛ بخش پایانی تهیه کننده ها موسیقی ایرانی را دوست ندارند

گفت وگوی تفصیلی پیلانو با آهنگساز و نوازنده تار؛ بخش پایانی تهیه کننده ها موسیقی ایرانی را دوست ندارند

به گزارش پیلانو، طراح و آهنگساز پروژه موسیقایی «تار و تاریخ» با اشاره به اینکه تهیه کننده ها موسیقی ایرانی را دوست ندارند، اظهار داشت: پشتیبانی از موسیقی بازاری اشکالی ندارد اما مفهومش این نیست که موسیقی جدی را بایکوت نماییم.
به گزارش خبرنگار موسیقی، میدیا فرج نژاد نوازنده تار، آهنگساز و پژوهشگر موسیقی متولد ۱۳۶۲ است، وی در سنین نوجوانی نوازندگی تار را شروع کرد و از سال ۱۳۷۹ وارد دانشگاه سوره شد، از آموزش های کیوان یحیی زاده بهره برد و بعد از آن تحصیلات را در رشته موسیقی به پایان برد.
فرج نژاد از محضر اساتیدی همچون عطا الله جنگوک، حمید سکوتی و افشارنیا بهره برده است. وی برای تکمیل دانش و فنون نوازندگی، ردیف موسیقی ایرانی، گروه نوازی و تلفیق شعر و موسیقی از محضر استاد محسن نفر بهره برد و از سال ۱۳۸۶، شروع به ساخت و تولید مجموعه موسیقایی خود کرد که «شرح پریشانی» به خوانندگی حجت اشرف زاده، «راه بی نهایت» با صدای حسام الدین سراج، «طغیان» با صدای حسین علیشاپور، «خواب خورشید» به خوانندگی علی بختیار و «نام من عشق است» با صدای محمد معتمدی و همکاری بهزاد عبدی، کوارتت زهی کلگیوم و رهبری ارکستر ولادیمیر سیرنکو (رهبر ارکستر سمفونیک اوکراین) از آثار این آهنگساز است.
برگزاری و تولید پروژه استعدادیابی «آواز معاصر» با هدف تولید آثار برای استعدادهای آواز ایرانی از پروژه های اثرگذار فرج نژاد است که در این فراخوان بیشتر از ۷۵۰ آوازخوان از نقاط مختلف ایران و جهان شرکت نمودند.
۲ آلبوم رسمی از پروژه «تار و تاریخ» به صورت جهانی انتشار یافته و آلبوم جدیدی از این پروژه در آینده ای نزدیک منتشر خواهد شد، این آهنگساز سال ۱۴۰۰ پروژه موسیقایی «تار و تاریخ» را با تمرکز بر ساخت، ضبط و اجرای قطعاتی در جوار اماکن تاریخی ایران زمین شروع کرد که در این پروژه تصانیف و قطعات بر مبنای معماری بناها و تاریخ و زبان مناطق و شهر های مختلف به صورت تابلوموزیکال های منحصر به فرد ساخته، اجرا و به شکل تصویری منتشر می شوند.
تاکنون بیشتر از ۳۰۰ هنرمند از سراسر کشور با این پروژه همکاری داشته اند. پروژه موسیقایی «تار و تاریخ» در فستیوال بزرگ و معتبر جهانی Global Music Awards دو مدال طلای بهترین نوازنده و بهترین آلبوم موسیقی مقامی را کسب کرده است.
همچنین ۲ آلبوم رسمی از پروژه «تار و تاریخ» به صورت جهانی انتشار یافته و آلبوم جدیدی از این پروژه در آینده ای نزدیک منتشر خواهد شد. بی گمان تلفیق نوا و نما در بستر موسیقی ایرانی پای دیوارهای کهن این سرزمین، تداعی گر قدمت دیرینه این دو از جنبه زیبایی شناسی و با نگاهی بر ادبیات کهن بوده است.
«تار و تاریخ» همینطور در تار و پود خود رگه ها و ریشه هایی از موسیقی اقوام و دگردیسی آن با موسیقی ایرانی را به نمایش می گذارد. در اینباره با فرج نژاد طراح و آهنگساز پروژه «تار و تاریخ» به گفت و گو نشستیم که بخش های اول و دوم آن پیش از این منتشر گردید و بخش سوم و پایانی گفت و گو با فرج نژاد در ادامه پیش روی شما قرار می گیرد:
شما به جز پروژه «تار و تاریخ»، پروژه دیگری در دست دارید یا مشغول فعالیت دیگری هستید؟
یک آلبوم منتشر نشده دارم که تلاش می نماییم سال جاری منتشر نماییم. آلبومی با آهنگسازی من و خوانندگی محمد معتمدی. با یکی از دوستان مجموعه دیگری را تهیه و تولید می کنم که بحث اصلی آن تار و پیانوست و تلاش می نماییم آن مجموعه را پیش ببریم و در آن حوزه فعالیت می نماییم. یک سری اثر را هم تلاش می کنم بعنوان مجموعه ای به غیر از «تار و تاریخ» و بر مبنای موسیقی آوازی با خوانندگانی که از آوازخوانان خوب کشور هستند، طراحی و ثبت و ضبط کنم.
بخش هایی یک تا پنج دقیقه ای از آوازهای ایرانی هستند تا مخاطب گسترده تری را در بر بگیرد. تعبیر مخاطب عام را به کار نمی برم، چون نگاه از بالا به پایین است که دوست ندارم. می خواهیم طیف گسترده تری از مخاطب را هدف بگیریم تا مخاطبان بیشتری با آواز ایرانی آشنا و بیشتر متوجه شوند که آواز یک چیز خفه کننده و کشداری که تهیه کنندگان سایر موسیقی ها به جهت اینکه بخش ها و بسته های موسیقی هایشان را پر کنند، از آن تعریف غلطی را عرضه کرده اند، نیست.
ارتباطی بین نسل جوان و این موسیقی ایجاد شود؟
نسل جوان نیازی به این ارتباط سازی ندارد و خودشان متوجه اهمیتش هستند.
نسل جوان در مقابل این موسیقی حالت خاصی دارند و گارد می گیرند.
باور کنید که به اعتقاد من، از اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ موزیسین های جوانی داریم که بدون شک ستاره های ارزشمندی در آسمان موسیقی ایرانی خواهند بود. کسانی که وقتی با آنها رو در رو شدم، به آینده موسیقی امیدوارتر شدم، وقتی این همه سفر می روی، این جوان ها را می بینی. من در مورد آینده موسیقی نگرانی داشتم. وقتی اینها را دیدم به این نتیجه رسیدم که: «تو صخره صمائی و موج اند حوادث/ تا بوده چنین بوده و تا هست چنین باد». موسیقی ایرانی مسیر خودش را پیدا می کند. فرهنگ و هنر مسیر خودشان را پیدا می کنند. هر قدر هم تلاش نماییم که تخریب یا فرهنگ سازی نماییم، در نهایت مسیر خودش را پیدا می کند. امکان دارد مسیر کند یا تند بشود اما من جوان هایی را می بینم که فوق العاده هستند.
یعنی فراموش شده نیست؟
چطور امکان دارد چیزی فراموش شده باشد و ما یک آواز و ساز کوتاهی را در فضای اینستاگرام منتشر نماییم و یک میلیون بازدید داشته باشد. این چه جور فراموش شده ای است؟ این طور نیست. باید مخاطب را آشتی بدهیم. وقتی با مخاطب قهر کنید، وقتی دائماً از بالا به مخاطب نگاه کنید، مخاطب نمی پذیرد. باید آشتی بدهیم و به نظر من این آشتی دارد اتفاق می افتد. یعنی پس از دو دهه مزخرفات شنیدن، رجعتی به موسیقی ایرانی صورت می گیرد و به نظرم اتفاق خوبی است.
میدیا فرج نژاد آهنگساز، نوازنده تار و طراح پروژه «تار و تاریخ» و موسیقی روز هم خواهد بود.
قطعاً موسیقی روزگار من شاید ارتباطی به موسیقی عالیجناب پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده یا محمدرضا لطفی نداشته باشد. موسیقی من موسیقی هم نسلان من است. آن بزرگواران هم موسیقی نسل خودشان را داشتند. کما این که موسیقی مشکاتیان و علیزاده و لطفی بزرگ هم ربطی به موسیقی پرویز یاحقی و دیگران ندارد.
شما چقدر با این انگاره موافق هستید که در نسل جدید، آن قدری که نوازندگی رشد کرده، خوانندگی رشد نکرده است؟
بسیار موافقم. دلیلش هم اینست که در قدیم آهنگسازان ما شناخت کافی از آواز داشتند و در نتیجه مجبور بودند خوانندگانی را پرورش بدهند که آواز را بشناسند. هم اکنون آهنگسازان ما در زمینه شناخت آواز بسیار بی سواد هستند. آهنگسازان ما سواد آکادمیک دارند و گاهی نوازندگان بسیار خوبی هستند اما از ردیف موسیقی دستگاهی و آواز ایرانی شناختی ندارند. تلاش کردم تا جایی که می توانم بعنوان یک آهنگساز، آواز را بشناسم. تمام آوازخوانان معاصر شاگردان من هستند.
در آن بخش سختگیرانه تلاش کردم. چرخ را اختراع نکردم و چرخ قبل از من اختراع شد. بزرگوارانی بودند که این کار را کردند و نتیجه گرفتند. جناب شجریان را قبل از آشنایی با جناب مشکاتیان و بعد از آن بررسی کنید و ببینید چه اتفاقی افتاده است. این چیز عجیبی نیست. یا جناب ناظری را همینطور، پیش و بعد از همکاری با بزرگوارانی مثل آقای ذوالفنون یا آقای مشکاتیان بررسی کنید و ببینید چه اتفاقی افتاده است؟
این ضعفی است که در نسل ما وجود دارد و به آنها هم منتقل شده است. البته دارد جبران می شود و من در نسل جوان خواننده های بسیار خوبی را می بینم. در خطه لرستان، همین حالا می توانم از سه چهار خواننده نام ببرم که برایشان آینده بسیار درخشانی را متصور هستم. رهام خورشیدوند فوق العاده است. خواننده بسیار خوبی است. رادمهر علی پور عالی است.
علی دلفانی؟
بله. می شناسم. بسیار خواننده خوبی است. از شاگردان خودم میلاد هیبدی از پروژه «آواز معاصر» ارائه شد. وقتی برای ما صدا فرستاد، فکر می کنم ۱۸ یا ۱۹ سال داشت. در این چند سال تحت تعالیم پروژه و پیگیری های من و خودش پیشرفت کرده و هم اکنون واقعاً خواننده خوبی است و صدای بسیار گرمی دارد. اینها فقط در خطه لرستان هستند. جاهای دیگر هم همینطور است.
برخی معتقدند که موسیقی نواحی حالت موزه ای دارد و در موارد خاصی مثل جشنواره ها و یک مرتبه در سال یک سری از هنرمندان آنرا اجرا می کنند و تمام می شود. نظر شما چیست؟
نگاه دولت به موسیقی نواحی این گونه است. دولت هر چند وقت یک مرتبه یک رویدادی را در این عرصه برگزار می نماید، چون می داند مبحث مهمی است اما نمی داند باید با آن چگونه برخورد کند. دولت ها از اهالی هنر و موسیقی کمک چندانی هم نمی گیرند و بسیار کم پیش می آید که در منصب کلان حوزه موسیقی، موزیسین نشسته باشد. شاید در کل این سال ها فقط دو بار اتفاق افتاده باشد که اهل موسیقی عهده دار این مسئولیت شده باشند. این ایراد و اشکال بزرگی است.
اینها نمی دانند باید چه کار کنند. تنها چیزی که می دانند اینست که یک جشنواره بگذارند و بودجه ای را تخصیص بدهند و از هنرمندان دعوت کنند که بیایند. چیزی هم به آنها بدهند یا ندهند و تمام. در صورتیکه موسیقی مقامی اصلاً این نیست. حتی در موسیقی مردمی تر و موسیقی پاپ در طول این سال ها بیشتر قطعه هایی شنیده شده اند که ریشه در موسیقی مقامی دارند.
«آمد بهار جان ها ای شاخ تر به رقص آ»، ترانه «خوزستان» و «آبادان» محسن چاووشی خیلی زیاد شنیده اند و مورد توجه قرار گرفتند. همه اینها ریشه در موسیقی مقامی، کُردی، لُری و… دارند. ازاین رو موسیقی هایی که ریشه در موسیقی مقامی دارند، گاهی خیلی بیشتر از موسیقی هایی که هیچ ریشه ای ندارند، شنیده می شوند. فقط تولیدشان سواد می خواهد و کار سختی است. البته من بودن یک موسیقیدان در پست مدیریت دفتر موسیقی را به فال نیک می گیرم.
امیرحسین سمیعی هنرمند قابلی است و می دانم دغدغه هنری و فرهنگی دارد و مدت هاست او را به واسطه مشغله هایمان ندیده ام اما می دانم کاربلد و پاکدست است. البته برای موفقیت در این عرصه به مشارکت و حمایت اهالی موسیقی و البته بودجه برای ایجاد زیرساخت احتیاج است که خب آگاهم که چنین بودجه ای برای دفتر موسیقی در نظر گرفته نشده و راه هم برای درآمدزایی این نهاد بعنوان مهم ترین نهاد موسیقایی کشور باز نیست. فعلاً باید از همین خشنود باشیم که یک هنرمند روی صندلی مدیریت نشسته که دغدغه هنرمند را می فهمد و نگاه امنیتی به همه چیز ندارد. توفیق در این موضوعات هم سواد می خواهد، هم حمایت، هم تخصص، هم بودجه.

یعنی موسیقی مقامی ظرفیت این را دارد که بهتر از این شنیده شود؟
قطعاً همینطور است. دولت ها، نظام ها، هنرمندها، خانواده ها و… به موسیقی مقامی احتیاج دارند اما موسیقی مقامی به هیچ کسی احتیاج ندارد. شما اگر در موسیقی خراسان را ببندید و ۴۰۰ سال دیگر در آنرا باز کنید، قول می دهم که هیچ چیزی تکان نمی خورد و هر چیزی که باید اتفاق بیفتد، اتفاق می افتد. هر چیزی که باید در موسیقی خراسان اتفاق می افتاده، در اوج خودش اتفاق افتاده. دیگر درخشان ترین حالتش را شنیده ایم.
به مطلق رسیده.
بله. شما چه چیزی می خواهید به این موسیقی اضافه کنید؟ این موسیقی به شما اضافه می کند.
عبدالوهاب شهیدی «زندگی بی چشم تو» را از روی موسیقی لرستان برداشته که بهترین و برجسته ترین اثر اوست.
بلا تردید.
رضا سقائی و بعد عبدالوهاب شهیدی خوانده اند. برجسته ترین اثر اوست که یک اثر لُری است.
کاملاً آگاهم و می دانم.
در تکمیل فرمایشات شما.
دقیقاً همینطور است. موسیقی گیلک، موسیقی بختیاری شگفت انگیز است. اسم این موسیقی ها را که می آورید احساس می کنید ریشه دارند. این موسیقی ها نیازی به ما ندارند. مزاحمشان نشویم، احتیاج به حمایت ما ندارند. آن چیزی که ما به آن احتیاج داریم و نسل های بعد به آن احتیاج دارند، اینست که کمک نماییم که در اجراکنندگان این موسیقی تکثر ایجاد شود. برای تدریس این موسیقی فضا بدهید. در این موسیقی تحصیل بیشتری صورت بگیرد.
مثلاً مردم لرستان چرا نباید رشته موسیقی لری داشته باشند؟ همینطور مردم بوشهر، آبادان، هرمزگان، بلوچستان و… هر کدامشان موسیقی های خاص خودشان را دارند. چرا نباید رشته های این موسیقی ها وجود داشته باشند که یک فرد علاقه مند بتواند برود و در رشته مورد نظرش تحصیل و تحقیق کند و کارشناسی و کارشناسی ارشدش را بگیرد؟ چنین چیزی وجود ندارد، چون اساساً نگاه اینست که ما یک موسیقی بیشتر نداریم و آن هم موسیقی دستگاهی است که ما به آن موسیقی ملی می گوییم، در حالیکه این طور نیست و موسیقی دستگاهی ما تکه تکه شده همه موسیقی هاست و از هر کدام از موسیقی های نواحی گرته برداری شده است. از موسیقی دستگاهی اگر موسیقی نواحی را حذف نماییم، هیچ چیزی باقی نمی ماند. اسامی هم جالب هستند. می گوئیم بیات ترک یا بیات کرد. آواز اصفهان، گوشه بختیاری و….
همه اینها نشانه بومی بودن آنهاست.
بله. احتیاج به اثبات ندارد.
گویا یک گونه ترس یا حیاست که نمی خواهند این موسیقی در سطح جامعه باشد. فقط به صورت سالی یک بار
فرمالیته است. بها دادن یعنی این که فضا و بودجه برای آموزش بدهند و گسترش آن اتفاق بیفتد. ما چنین چیزی نمی بینیم. مثلا شما به جنوب بروید و فرهنگسرایی وجود داشته باشد که سنج و دمام را به صورت تخصصی درس بدهد. جفتی را به صورت تخصصی درس بدهد. سازهای خودشان منظورم هست. نی انبان را به صورت تخصصی درس بدهد. باور کنید نیست. دو سه روز پیش برنامه ای را می دیدم که محسن شریفیان می اظهار داشت که نی انبان قبلاً در کرمانشاه بوده و نگاره هایش در طاق بستان هست که این ساز از آنجا آمده.
به همان شکل. جالب است. شما فکر می کنید چه استفاده هایی از آنها می شود. عرض کردم که موسیقی ما در خلال ۲۰، ۳۰ سال قبل تحت انحصار تهیه کننده های دولتی بوده. این بزرگترین مشکل موسیقی ماست. فقط دولت هم نبوده. کنسرت گذارها هم در ذائقه سازی موسیقایی مردم نقش داشته اند.
من یک سوال ساده از شما می پرسم. نخستین شرط این که بتوانید برای اثری کنسرت بگذارید چیست؟ نخستین کار اینست که کار را بسازی، ضبط کنی، شنیده شود.
برای این که شنیده شود به چه چیزی نیاز دارید؟ بودجه ای برای تبلیغ. چگونه است که یک اثر موسیقی پاپ که تهیه کننده ای دارد که خود ما موزیسین ها می دانیم که متصل به جریان های دولتی و نیمه دولتی است. بابت یک قطعه، میلیاردها تومان هزینه می کند به جهت اینکه این قطعه در جامعه شنیده شود.
چطور می تواند ۲ تا ۵ میلیارد تومان به فلان برنامه تلویزیونی پول بدهد که خواننده ای را که هیچ کس نمی شناسد، معرفی نماید و این خواننده در آن برنامه تلویزیونی دیده شود؟ این از کجا ناشی می شود؟ این پول از کجا می آید؟ این پول را چطور دارد و از کجا آورده است؟ بعد هم مگر شما در بازار کنسرت چقدر می توانید بفروشید که بابت یک قطعه، میلیاردها هزینه می کنید؟ اگر ۱۰ قطعه این شکل داشته باشد، باید صدها میلیارد تومان هزینه کند.
شما از یک کنسرت چقدر درمی آورید که صدها میلیارد آنرا هزینه می کنید؟ این بودجه لایتناهی از کجا نشأت می گیرد؟ مساله است دیگر. از کجا می آید؟ داستان شبیه بعضی تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور شده است برخی از این تلویزیون ها تبلیغ نمی گیرند، کارت هم نمی فروشند. بودجه ات را از کجا می آوری که میلیونها دلار هزینه می کنی؟ یک جای کار می لنگد.
معلوم است که یکی حمایت می کند. تو این قدر بلیت نمی توانی بفروشی، چون هنوز این خواننده را کسی نمی شناسد. فردی سه، چهار قطعه خوانده و بابت همین تعداد ۲۰۰ میلیارد هزینه کرده. از کجا؟ منشاء این پول ها باید معلوم شود. یک دو نفر هم که خدا را شکر نیستند. مثل قارچ سبز می شوند. مثل آدامس هستند که اولش خوشمزه است. بعد احساس می کنی مزه ای ندارد و آنرا تُف می کنی و دنبال آدامس جدید هستی. آن خواننده ها هم طفلکی ها گناه دارند. می آیند مدتی هستند، بعد کاملا مچاله می شوند و دور انداخته می شوند. برخورد بسیار ترسناکی با آنها می شود.

جناب کلهر یک مرتبه مصاحبه ای کرد و من از او یاد گرفتم. جمله او که خیلی جمله درستی بود، این بود که اظهار داشت: «من منتظر می مانم تا هنرمندی بین ۱۰ سال تا ۱۵ سال استمرار تولید داشته باشد، بعد بعنوان یک هنرمند او را بررسی کنم. تا پیش از عبور این ۱۰، ۱۵ سال اصلاً او را هنرمند نمی بینم.» خیلی حرف درستی است. موج است. وقتی ۱۰، ۱۵ سال بود، حضور داشت، کار کرد و از او اثر و آلبوم دیدید و بعنوان خبرنگار روبه رویش نشستید و با او مصاحبه کردید، آن وقت می توانید بگویید هنرمند است. تا پیش از آن اصلاً مشخص نیست.
چند وقت است بحث فساد در فوتبال داغ است شما در حوزه فرهنگ هم بررسی کنید متأسفانه همینطور است. این فسادها هستند و ما هم می دانیم و آگاهیم. امیدوارم زمان پیش بیاید که نهادهای نظارتی به این حوزه ها ورود کنند. از این مسائل زیاد هستند. این نابرابری است. در همه جای دنیا موسیقی پاپ بیشتر از موسیقی کلاسیک یا مقامی شنیده می شود اما برای شنیده شدن پاپ، موسیقی کلاسیک را تخریب نمی کنند.
یک گرا به شما بدهم و عرایضم را در این بخش تمام کنم که تهیه کننده ها از موسیقی ایرانی خوششان نمی آید، چون مردم هنوز که هنوز است، اگر بخواهند یک خواننده را از این کشور نام ببرند، اسم یکی دو تا بزرگواری را می آورند که در ارتباط با موسیقی دستگاهی می شود. کسانی که به طور عمده خیلی هم مورد تأیید دولت ها نبودند. جوری زندگی کردند که بیشتر مورد تأیید مردم بودند تا نزد صاحب منصب ها. تهیه کننده ها هم دوست ندارند، چون خودشان را می کشند که آثار فلان خواننده به فروش برود اما هنوز می بینید همایون شجریان بعنوان یک خواننده دستگاهی می آید و تبلیغ خاصی هم نمی کند و شهرداری هم کل بیلبوردهای شهر را به او نمی دهد که تبلیغ کند، ۳۰، ۴۰، ۶۰ شب می فروشد و می رود به خانه اش. برای این تهیه کننده ها زور دارد چون که او ۵۰۰ میلیارد هزینه نکرده که به زور دیده شود.
اکثر خوانندگان موسیقی پاپ و شرکت ها که پایان فروش بلیت های کنسرت را اعلام می کنند اکثراً غیرواقعی است.
بله، تمام اطلاعاتی که شما دارید، من هم دارم. افرادی که تهیه کنندگان موسیقی پاپ هستند یا کسانی که بلیت کنسرتهای این بزرگواران را با حمایت سازمان های دولتی می فروشند. خیلی از این ارگان ها سهمیه بلیت دارند. به آنها بلیت می دهند که به کنسرت بیایند. یک زمانی ارگان ها پول داشتند و بلیت ها را می خریدند. هم اکنون آنها هم پول ندارند، در نتیجه هم اکنون اگر سایت کنسرت ها را نگاه کنید، می بینید که بسیاری از آنها خالی هستند. اینها همان گروههای هستند که می گویم. ببینید از کجاها تبلیغ می شد. آن همه پول از کجا می آمد؟
اشکال ندارد اگر حمایتی از موسیقی بازاری شود اما مفهومش این نیست که موسیقی جدی را بایکوت کنید. شما چرا نباید یک بیلبورد ببینید که عکس وحید تاج به عنوان یک خواننده موسیقی ایرانی که خوب می خواند، روی آن باشد؟ آخرین باری که عکس محمد معتمدی را ـ تازه بعنوان خواننده ای که در تلویزیون به او امکان اجرای برنامه داده اند ـ روی یک بیلبورد دیده اید کی بوده است؟ آخرین باری که عکس پوریا اخواص را روی بیلبورد دیده اید کی بوده است؟ عکس حسین علیشاپور چطور؟ چرا؟ در صورتیکه تولیدات فراوان داشته اند و جوایز گوناگونی را برده اند و در جاهای مختلف دنیا کنسرت داده اند.
آن هم با چه ارکسترهایی.
عجیب نیست. برای من کمی عجیب است.
سند موسیقی که گفته می شود بعد از ۴۵ سال تصویب شده. نظرتان در مورد این سند چیست؟ مشکلات موسیقی زیاد هستند. به نظر شما این سند چگونه می تواند این مشکلات را حل کند؟
من پیشنهاد می کنم پیش از تنظیم هر سندی، با مالکان آن بخش صحبت شود و بعد سندی را تنظیم کنند. شما هیچ سندی را بدون اجازه مالکان آن نمی توانید تنظیم کنید.
گفته می شود که برای اجرای این سند مقرر است حتما نظر کارشناس ها و هنرمندان را بپرسند. مشخص نیست جلساتش چه زمانی برگزار خواهند شد.
عرض کردم فعلا با مالکینش صحبت نشده. سندی که مالکش به صدور آن راضی نباشد، به نظر من از حیّز انتفاع خارج است.
علی قمصری هم پروژه ای را با تار ایرانی اجرا می کند. نظرتان در مورد این پروژه چیست؟
بسیار پروژه ارزشمندی است.
بعضی وقت ها گفته می شود که امکان دارد کار شما با کار قمصری یا هنرمندان دیگر نوعی موازی کاری باشد. نظرتان در این مورد چیست؟
فکر می کنم قمصری یکی دو ماه پیش از من پروژه تار ایرانی را آغاز کرد و هر دو یک سال و نیم قبل از سیف الله شکری این کار را کردیم. یعنی نه من نفر اول بودم، نه او و نه به نفر اول، نه به نفرات دوم و سوم جایزه می دهند. هر کدام از ما نگاهی داریم. علی نگاه دیگری دارد و در نگاه خودش هم بسیار محترم است و کارش را خوب انجام می دهد. من نگاه دیگری دارم. موسیقی علی بیشتر ـ تقریبا ۹۰ درصد ـ بر اساس موسیقی بی کلام و گاهی هم بداهه نوازی تنظیم شده اما من بیشتر تألیف مد نظرم بود و هدفم این بود که حتما تألیف صورت بگیرد و آهنگسازی بشود.
در همان مجموعه تار ایرانی بعضی از آثار تألیفی هستند. من کمتر بازنوازی دارم، در حالیکه او خیلی بیشتر بازنوازی دارد. مثلا به لرستان می رود و یک قطعه قدیمی را می شنود و بازنوازی می کند. من در این پروژه این کار را خیلی کمتر کرده ام. شاید جمع آثار بازنوازی من به ۱۰، ۱۲ اثر برسند. نگاه من نگاه آهنگسازی بوده و نگاه علی نگاه یک نوازنده توانا. به نظرم هر کدام در نوع خودشان جایگاه خودشان را دارند. من بیشتر به بخش تألیف پرداخته ام، تار ایرانی بیشتر به نوازندگی پرداخته و به نظر من هر دو لازم هستند. دو نگاه متفاوت می باشد.
دوست دارید با همدیگر همکاری کنید؟
به نظرم جذابیت این پروژه ها اینست که در موازای هم قرار بگیرند. به همدیگر کمک می کنند و خیلی جاها یک اثر خوب از پروژه «تار ایرانی» به «تار و تاریخ» کمک می نماید. هم انگیزه می دهد که کار بهتری را انجام بدهد، هم کمک می نماید که افق های جدیدی پیش روی او قرار بگیرد. روزی هم که من پروژه «تار و تاریخ» را شروع کردم، کیفیت پروژه «تار ایرانی» چیز دیگری بود. «تار ایرانی» در رقابت با «تار و تاریخ» پیشرفت کرد. خصوصاً در قسمت تصویر، قبلاً با یک گوشی موبایل تصویر گرفته می شد، هم اکنون به ویدئو تبدیل و شکیل تر شده است. رقابت ایجاد می شود و رقابت چیز سالمی است. من امیدوارم «تار ایرانی» ۱۰۵۰ را هم ببینم، به خاطر این که هر چه بیشتر فعالیت همکارانم را ببینم، بیشتر انگیزه می گیرم که فعالیت کنم و این پرارزش است.
قصد ندارید در ایران اجرایی داشته باشید، چون گفتید می خواهید برای اجرا در خارج از کشور مجوز بگیرید.
من فعلا هدفم اینست که با ارکستر کامل، بدون حذف کسی، خانم و آقایان فرقی نمی کند، کار را کامل اجرا کنم. چون چنین قصدی دارم، با محدودیت هایی که فعلا هست و امیدوارم بزودی مرتفع شود، چون گهگداری زمزمه هایی شنیده می شود که امیدوارم اتفاق بیفتد، چون نگاه جنسیتی به هر چیزی، خصوصاً موسیقی فاخر ایرانی، مخرب است. چطور چنین چیزی امکان دارد. چطور می شود جلوی موسیقی را که این قدر ریشه های دینی و اعتقادی دارد گرفت و اظهار داشت: شما بخوان، شما نخوان؟ این را درست نمی بینم و چون نگاهم این است، ترجیح می دهم فعلا کنسرت ها را در خارج از ایران برگزار کنم. هر وقت در کشور شرایطی مهیا شد که من اثرم را آن گونه که تألیف کرده ام، اجرا کنم، حتما این کار را خواهم کرد.
الان گروه مشخصی دارید؟
بله، گروه مشخصی داریم و درحال تمرین هستیم.
اسم گروهتان چیست؟
«تار و تاریخ». خیلی از آثار را تمرین می نماییم و مقرر است با همکاری با هنرمندان آن کشورها اجرا بشوند. مثال می زنم. اگر مقرر است مثلا به آذربایجان برویم، حتما از موسیقی و هنرمندان آنجا وام می گیریم. اگر داریم به سمت تاجیکستان می رویم، حتما از موسیقی آنها وام و از هنرمندانشان کمک می گیریم. رایزنی های آن دارند انجام می شوند که پروژه مشترک صورت گیرد. هم کنسرت برگزار شود، هم پروژه ثبت و ضبط شود و ادامه پیدا کند.
سازمان ایکوم تا هم اکنون چه کمکی به شما کرده؟
غیر از این که دو بار از ما خواستند که لوگوی آنها را بزنیم، کمک خاصی نکرده اند. گمانم یکی تخت جمشید و یکی زیگورات چغازنبیل بود که مدیران وقت با دلسوزی تمام، این مراحل را سپری کردند و مجوزها را گرفتند که ما بتوانیم در آنجا اثر را ثبت و ضبط نماییم، نهایتا گفتند چون ما این تلاش ها را کردیم، اگر می شود در پایان کار اسم این لوگوها را هم بگذارید. مثلا لوگوی میراث فرهنگی یا لوگوی ایکوم یا یونسکو بخورد. ما زدیم اما کمکی به ما نکردند.
و صحبت پایانی شما با مخاطبان موسیقی.
آنچه که اینروزها شاهد می باشیم و با عنایت به آن چه که در کشور ما مسبوق به سابقه است، بزودی شاهد تغییر و تحولاتی در حوزه مدیریت کلان بخش های مختلفی در کشور خواهیم بود که بخش هنر هم از آن مستنثی نیست. امید داریم مدیرانی که بر مسند مدیریت می نشینند، بدانند و آگاه باشند که نهایتا یک اسم خوب از آنها بر جای می ماند و نه بیشتر. چه بهتر است که تلاش کنند که وقتی رفتند، ما بر آنها رحمت بفرستیم. دنبال بقیه اش هم نگردید.

منبع: