علی رهبری در گزارش پیلانو تشریح کرد؛ متن و حاشیه ۴۰ ساله یک همکاری بین المللی
به گزارش پیلانو علی رهبری در چهلمین سالگرد همکاری خود با فون کارایان یکی از بزرگترین رهبران ارکستر دنیا از تجربیات دستیاری این هنرمند جهانی و برخی شبهات مطرح شده درباره صحت این همکاری سخن گفت.
خبرگزاری مهر-گروه هنر-علیرضا سعیدی: حوزه موسیقی کلاسیک یکی از مهم ترین و ارزشمندترین شاخه های موسیقی در سطوح مختلف اجرایی و آموزشی حوزه موسیقی در تمام دنیاست که طبیعتاً برای هر نوازنده، آهنگساز و هنرمند فعال این عرصه دربرگیرنده سلسه مراتب فنی و چالش هایی است که پیمودن هر کدام از این ها می تواند دارای ارزش و اهمیت فراوانی باشد.
هنرمندان کشورمان هم در طول دهه های گذشته به مدد توانایی و استعدادهایی که در این حوزه داشته اند، توانسته اند در حوزه موسیقی کلاسیک موفقیت های زیادی داشته باشند. شرایطی که اگر نیم نگاهی به تاریخ موسیقی کشورمان بیندازیم توانسته فارغ از تمام اما و اگرها و حاشیه هایش موقعیت های نسبتا خوبی را برای فعالان این عرصه پدید آورد.
یکی از این هنرمندان که توانسته موفقیت هایی در حوزه بین الملل کسب کند علی رهبری است. هنرمندی که علاوه بر پیشینه ای که در سوابق هنری او مشاهده می نماییم، در سال های نه چندان دور و در دو مقطع تاریخی بعنوان مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک تهران مشغول به فعالیت بود؛ اما بنا به علل مختلفی که پیشتر در رسانه ها به آن اشاره شده، نتوانست در ایران بماند و کشورمان را به مقصد کشور محل اقامتش اتریش ترک کرد.
یکی از نکات قابل اتکایی که برای این هنرمند فارغ از دیگر توانایی ها و ماجراهای پیرامونش می توان به اشاره نمود، بحث پرحاشیه دستیاری وی در ارکستر فیلارمونیک برلین به رهبری و مدیریت یکی از عالی ترین رهبران ارکستر دنیا به نام هربرت فون کارایان بود. همکاری ای که به قول رهبری در سال ۱۹۷۹ شکل گرفت و وی در مقاطعی بعنوان رهبر ذخیره ارکستر در کنار فون کارایان حضور پیدا کرد.
پس از این همکاری او بعنوان یک رهبر ارکستر توانمند معرفی و باعث این شد که او وارد چارچوب جدیدی از فعالیت هایش شود. حتی در بعضی محافل این چنین نوشتند که فون کارایان در طول برخی از اجراهای ارکستر فیلارمونیک برلین با هدایت علی رهبری بعنوان بیننده از ابتدا تا انتهای کنسرت در سالن می ماند، حرکتی که معمولا انجام آن توسط فون کارایان کمی غیرمعمول به نظر می رسد. اما نکته حائز اهمیت این مقطع تاریخی از پیشینه فعالیتهای علی رهبری طرح برخی مباحث همچون غیرواقعی قلمداد کردن این همکاری و طرح شبهاتی پیرامون این مورد است که در سال های حضور علی رهبری در ایران زمینه ساز طرح برخی شبهات شد.
علی رهبری آهنگساز و رهبر ارکستر شناخته شده کشورمان در گفتگو با خبرنگار مهر که به بهانه چهلمین سالگرد همکاری خود با هربرت فون کارایان از مشهورترین آهنگسازان و رهبران ارکستر دنیا که بعنوان دستیار صورت گرفت، ضمن اشاره به اهمیت این همکاری و برخی حاشیه های مطرح شده در این چارچوب، توضیحاتی را عرضه داد.
* آقای رهبری شما سه سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را ترک کرده و پس از مهاجرت هم حدود ۳۰ سال با کشورمان در ارتباط نبودید. در این مدت هم طبق گفته ها و روایات مختلف شنیده می شد که جنابعالی با آقای هربرت فون کارایان از رهبران برگزیده دنیای موسیقی بعنوان دستیار همکاری داشتید. شرایطی که چه پیش از حضورتان در ایران و چه پس از اینکه بعنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران مشغول به فعالیت شوید باعث ایجاد شبهات و حاشیه هایی شد که مبحث دستیاری شما را اغراق آمیز خوانده و برخی آنرا نادرست دانستند. آیا برای این شبهات توضیحاتی دارید؟
بله، من هم شنیده ام که گفته اند این اتفاق نمی تواند حقیقت داشته باشد که یک رهبر ارکستر ۳۰ ساله، آن هم اهل مشرق زمین را به فیلارمونیک برلین دعوت کرده باشند. البته بعضی ها هم این گفته ها را باور کردند. راستش را بخواهید مردم هم حق دارند به بسیاری از حرف ها و ادعاها شک کنند، و باید هم شک کنند، چون آنقدر دروغ و نادرست شنیده اند که دیگر اعتمادشان سلب شده است. خود من هم در سال های اخیر شاهد بوده ام که اغلب رزومه های موزیسین هایی که از خارج به ایران آمده اند دستکاری شده و در اغلب اوقات حتی تقلب و جعل مدرک هم صورت گرفته است. بگذارید که مردم شک کنند و دنبال حقیقت بروند و پیگیری کنند تا سره از ناسره جدا شود.
درباره این مورد همکاری ما به زمانی باز می گردد، که من در سن ۲۹ سالگی یک سال پس از اینکه از تمام شغل ها و مَناسبی که در ایران مانند رئیس هنرستان عالی موسیقی ملی، رئیس کنسرواتوار تهران، مدیر ارکستر ژونس موزیکال ایران و ارکستر سمفونیک ۱۰۰ نفره کنسرواتوار داشتم، استعفا دادم و در سال ۱۹۷۷ یعنی ۲ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مدال طلای مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه را به دست آوردم، سال بعد هم مدال نقره را در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در ژنو به دست آوردم.
بعد از این موفقیت های هنری و زمانی که من در پاریس زندگی می کردم یک روز مانند یک معجزه توسط خانم «بورگ هارد» از دفتر آقای فون کارایان در سالزبورگ اتریش تلگرافی دریافت کردم که نوشته بودند: «مایسترو فون کارایان علاقمندند تا قطعات شما را بشنوند. چنانچه قطعه ضبط شده ای دارید برای ایشان بفرستید.»
* یعنی شما آشنائی قبلی با ایشان نداشتید؟
چرا، من که ایشان را میشناختم ولی نمی دانستم که ایشان مرا از کجا می شناسد. بنابر این با شادمانی فوراً به دفتر خانم «بورک هارد» در دفتر آقای کارایان، تلفن کردم و پیش از هر چیز پرسیدم: «چطور شده که مایسترو سراغ من آمده اند و مرا از کجا میشناسند؟» او هم در جواب من اظهار داشت: «چون نام شما در دو سال قبل مرتب در رسانه های اتریش مطرح بوده و شما برای بار دوم متوالی، در ۲ سال قبل برنده مدال جهانی شده اید ایشان کنجکاو شده اند و می خواهند یک ضبط زنده از شما گوش کنند، نه ضبط استودیویی.»
در هر صورت این ابراز علاقه از سوی مایسترو برای من بهترین شانس بود. من یک ضبط بسیار عالی از کنسرتی که یک ماه قبلش در سالن مشهور طلائی وین داشتم و در آن پوئم سمفونیک دون خوان اثر ریشارد اشتراوس را رهبری کرده بودم را برداشتم و به جای اینکه آنرا با پست بفرستم خودم با شادمانی تمام با ماشین بیشتر از هزار کیلومتر رانندگی کردم و از پاریس به سالزبورگ بردم. ضمناً باید یادآور شوم که در این کنسرت آقای محمد سریر هم که در آن زمان کارمند سفارت ایران در اتریش بودند حضور داشتند. در هر حال چند روز پس از دفتر آقای کارایان با من تماس گرفتند و به من اطلاع دادندکه مایسترو در ماشین شان ضبط من را گوش کرده اند و خیلی خوششان آمده و گفتند که من یک ماه دیگر برای ملاقات ایشان به استودیوی باواریا در مونیخ آلمان بروم. من در این زمان درست ۳۰ ساله ام بود اما مانند یک بچه کوچولو خوشحال بودم.
* و شما در مونیخ به ملاقات آقای کارایان رفتید؟
بله. جزئیات این نخستین دیدار با مایسترو بعد از چهل سال کاملاً در خاطرم هست. یک ماه پر هیجان و شوق آمیز گذشت. بامداد زود با ذوق رفتم یک پالتوی قشنگ، رنگ شتری، خریدم و راهی استودیو «های باواریا» در مونیخ شدم و در آنجا سراغ مایسترو کارایان را گرفتم من را به یکی از استودیوهای باواریا که شبیه استودیوهای هالیوود است، راهنمایی کردند و وارد استودیو شدم. کمی تاریک بود. دیدم آقای کارایان مشغول کارگردانی اُپرایی از واگنر هستند، او من را دید و با صدای بلند اظهار داشت: «اون آقای ایرانی کوچک را بگویید بیاید اینجا». وقتی نزدیکش شدم با من دست داد و با صمیمت بسیار اظهار داشت: «کنار بنشین» و پس از حدود دو ساعت بود که به من اظهار داشت: «من از کارت خیلی خوشم آمده و می خواهم تو به برلین سر تمرین ها و ضبط های ارکستر فیلارمونیک بیایی.»
من هم در سال های اخیر شاهد بوده ام که اغلب رزومه های موزیسین هایی که از خارج به ایران آمده اند دستکاری شده و در اغلب اوقات حتی تقلب و جعل مدرک هم صورت گرفته است* اما تا آنجا که خودتان در روایت ها و خاطره های مختلف به آن اشاره داشتید، در آن زمان در پاریس زندگی می کردید و طبیعتاً حضورتان در آلمان مشکلات زیادی برای شما ایجاد می کرد؟
بله اما من قبول کردم که با تمام این اوضاع و شرایط به آلمان سفر کنم. بدین منظور بلافاصله با همسرم به برلین رفتیم و آپارتمانی اجاره کردیم. از این لحظه به مدت حدود۴ ماه در تمام تمرین های ارکستر فیلارمونیک برلین حضور داشتم و آقای کارایان به من که اسم «کوگولو» را برایم برگزیده بود با محبت فراوان نکته های زیادی آموخت.
البته دوران آسانی هم برای من نبود. چون به خاطر مسابقاتی که برده بودم به ده ها کنسرت در سرتاسر دنیا دعوت شده بودم و من ناچار بودم دائم بروم و برگردم. واقعاً کارم بسیار سنگین شده بود و من تقریباً به تمام ارکسترهای فرانسوی زبان هم دعوت شده بودم. بنابر این تصمیم گرفتم به پاریس برگردم.
* با این احوال رابطه تان با آقای کارایان چطور ادامه پیدا کرد؟
فکر می کنم یک یا ۲ ماه پس از بازگشت به پاریس بود که اتفاقی بسیار جالب افتاد و زندگی مرا دگرگون کرد. من در فرودگاه فرانکفورت بودم. در راه برگشت از کنسرتی در شهر«لوبیانا» یوگوسلاوی. وقتی که از فرودگاه به همسرم در پاریس تلفن کردم اظهار داشت: «بهترین هدیه دنیا را خدا برای تو فرستاده. و من روحم خبر نداشت که چه خواهد بود. همسرم اظهار داشت: «آقای دکتر پتر گیرت Peter Girth مدیر هنری ارکستر فیلارمونیک برلین در تلگرافی نوشته است که جناب آقای مایسترو هربرت فون کارایان شما را دعوت کرده اند تا در ماه نوامبر همین سال، یعنی حدود ۸، ۹، ماه دیگر، که از چین برخواهد گشت سه بار ارکستر برلین را رهبری کنی و اضافه کرده اند که آیا شما برای این سه رهبری مبلغ دستمزد معادل ۱۵۰۰۰ مارک آلمان را می پذیرید؟»
در آن زمان این مبلغ حدود ۴ برابر دستمزد یک رهبر خوب بود. البته اصل موضوع، قضیه دستمزد و پول نبود. بلکه نکته اصلی رهبری کردن ارکستر برلین بود. راستش را بخواهید من تمام مدت به خانمم گفتم: «تو حتما شوخی میکنی و من را دست انداختی!» چون می دانستم که برلین برنامه ریزی ۳ ساله دارد و نه چند ماهه. خلاصه اینکه نوامبر فرارسید و من هم، که نامم را که در کنار نام رهبران ارکستر بزرگ دنیا گذاشته بودند، ۳ کنسرت را رهبری کردم. این کنسرت ها آنقدر موفقیت داشتند که به دستور آقای کارایان مرا در برنامه های ۴ سال آینده هم گنجاندند. در آن زمان من ۳۱ سال داشتم و به شکلی جوان ترین رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین هم بود.
* وچطور شد که مقام دستیاری در فستیوال سالزبورگ را به شما دادند؟
این امر نتیجه موفقیت همین سه کنسرت بود که پس از یک ماه از دفتر آقای کارایان برای من قراردادی فرستادند که در آن مایسترو من را با دستمزد بسیار بالا بعنوان دستیارخود و رهبر رزرو برای فستیوال پاک سالزبورگ برگزیده اند که در صورت کسالت ایشان، می بایست فوراً رهبری ارکستر را به عهده می گرفتم. در این ۶ شب می بایست ۳ شب سمفونی شماره ۴ گوستاو مالر، با سولیستی خانم «ادیت ماتیس» مشهور و ۳ شب سمفونی شماره ۴ چایکوفسکی اجرا می شد.
* آیا برای شما در این سن سخت نبود؟
خیر. مشکل من رپرتوار نبود. چون تنها برای مسابقات جهانی فرانسه و سوئیس من می بایستی ده ها قطعه معروف را آماده می کردم و از این نظر آمادگی داشتم. مشکل من وقت بود که نداشتم. کشورهای مختلفی من را برای کنسرتهای مختلف دعوت کرده بودند و هنوز شروع نکرده می بایست بعضی ها را کنسل کنم. در این بین ارکستر سمفونیک نورنبرگ در آلمان هم من را بعنوان مدیر هنری برگزیده بود و مسئولیت آن ارکستر را هم به عهده داشتم. البته در آنجا هم بر حسب اتفاق این رپرتوار را رهبری کرده بودم.
* چرا نام ارکستر نورنبرگ را در رزومه تان بعنوان مدیر هنری ننوشته اید؟
این داستان مفصلی دارد. اما خلاصه اش این است که آقای کارایان اظهار داشت: «اگر در نورنبرگ رسماً مدیر باشید دیگر در برلین نمی توانید رهبری کنید. به همین جهت، من هم شغل مدیریت را ۲ سال در نورنبرگ بدون تیتر رسمی انجام دادم.»
* در این چارچوب وظیفه شما در فستیوال پاک سالزبورگ و ۶ کنسرت چه بود؟
من می بایستی در تمام تمرین های آقای کارایان حضور داشته باشم و در شب های کنسرت هم می بایستی با لباس فراک و چوب رهبری ارکستردر دست پشت صحنه منتظر بنشینم که در صورت کسالت آقای کارایان به جای او فوراً ارکستر را رهبری کنم. ناگفته نماند که در آن روزها حال آقای کارایان خیلی خوب نبود. اغلب شب ها هم دو دختر کوچک ایشان در پشت سن کنار من بودند. درست یک ماه بعد یعنی در ماه مه ۱۹۸۰ سه شب تمام دومین کنسرت من با ارکستر بود که در آن احساس کردم به من احترام بیشتری گذاشته می شود.
* این حقیقت دارد که می گویند آقای کارایان خیلی سختگیر و بد اخلاق بوده است؟
خیر. به هیچ وجه درست نیست. در مورد من و رهبران دیگر هم بعضی ها همین را می گویند. رهبران ارکستر حرفه ای، جلوی ارکستر شغلشان را انجام می دهند و باید جدی باشند. ولی در منزل همسران و پدران مهربان و خوش اخلاق هستند. در ثانی باید دید چه کسی این نوع حرف ها را می زند. موزیسین های خیلی خوب در مورد رهبر یک نوع اظهار نظر می کنند و موزیسین های بد، نوعی دیگر.
* و این رابطه با مایسترو کارایان و ارکستر فیلارمونیک برلین چه اثری روی زندگی شما گذاشت؟
تأثیرش تا به امروز و در تمام نقاط دنیا من را همراهی کرده است. مهمترین اثرش این بود که وقتی آقای کارایان دستور داده بودند تا از من برای آسیستان شدن در سال ۱۹۸۱ یعنی یک سال بعد هم سوال شود، می بایستی خیلی مؤدبانه جواب بدهم که متاسفانه حتی یک هفته هم در تقویم من زمان خالی باقی نمانده است.
جالب اینکه وی نه تنها واکنش منفی به دنبال این پاسخم نداشت بلکه از این بابت هم بسیار خوشحال شد. توضیح اینکه من تا سال ۱۹۸۴ یعنی ۴ سال بعد هم هنوز ارکستر برلین را رهبری می کردم و پس از آن هم به پیشنهاد خود آقای کارایان به فیلارمونیک بروکسل معرفی شدم و ارکستر خودم را داشتم که بعد مدیر هنری و رهبر دایم آن شدم. ۱۲ سال از بهترین روزهای ز ندگی هنری من با این ارکستر سپری شد.