گفت وگوی پیلانو با حسام الدین سراج کنسرت با مافیای موسیقی راحت تر است تا اجرای سوگواره در محرم!
به گزارش پیلانو اهل اصفهان است و نزد محمدرضا شجریان آواز را فرا گرفته است. سنتور و سه تار هم می نوازد و سال هاست که در عرصه موسیقی ایرانی فعالیت می کند. با صدای خوش خود آثار ماندگاری به جای گذاشته است. دست به خیر دارد ولی اهل سر و صدا و حاشیه سازی نیست. در این سال ها همیشه به مراتب نام او را شنیده ایم و این گونه نبوده که مدتی طولانی از او خبری نباشد. نام این هنرمند، حسام الدین سراج است.
به گزارش پیلانو به نقل از ایسنا، هر سال با فرا رسیدن محرم و صفر ـ به مدت دو ماه ـ فعالیت ها در حوزه موسیقی به احترام ایام عزاداری اباعبدالله حسین (ع) متوقف شده و صدای موسیقی در سالن های کنسرت طنین انداز نمی گردد. در این میان بااینکه به واسطه ی دسته های عزاداری، آلات موسیقی مختلفی روانه خیابان ها می شود، اما باز هم طرح این سوال چندان بیراه به نظر نمی رسد که بگوییم چرا بجای متوقف کردن اجرای موسیقی در روزهای سوگواری، آثاری متناسب با ایام اجرا نمی شود؟
دومین سوگواره موسیقایی عاشورا که پنجم تا هفتم مهر، به صورت بلاعوض برگزار شد، پاسخی به این پرسش است و اتفاقا این اجراها با استقبال قابل قبول مردم هم همراه بود. این اتفاق با همکاری حسام الدین سراج، خواننده موسیقی ایرانی و با مساعدت شهرداری ممکن شد.
سراج سال قبل هم در ۱۴ آبان ماه همراه با ارکستر ملی، قطعاتی از آلبوم «وداع» را با سبک عاشورایی به روی صحنه برده بود.
به همین انگیزه ایسنا گفت وگویی با حسام الدین سراج در دفتر این خواننده انجام داد که متن کامل این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
با او تماس می گیریم و قرار ملاقات را در دفترش تنظیم می نماییم. زمانی که به آنجا می رسیم با خوش رویی برایمان چای می آورد و شروع می کند به صحبت کردن. از ما می خواهد که یک نقطه نظر کلی درباره سوژه مصاحبه به او بدهیم. به او می گوییم که اجرای این سوگواره عاشورایی، بهانه ای برای صحبت های بیشتر بود و در ابتدا مسئله اجراهای مناسبتی و مذهبی را مطرح می نماییم.
از اجراهای بلاعوض و خیابانی خیر دیده ام
همان گونه که پیش تر اشاره شد، این هنرمند اخیرا یک کنسرت بلاعوض مذهبی را به روی صحنه برده است. او پیش تر هم در حوزه اجراهای بلاعوض و خیابانی سابقه دارد و البته این کارها را بدون هیاهو انجام داده است. این منش و خط فکری او به کجا برمی گردد؟
پاسخ می دهد: آلبوم «وداع» سال قبل نیز در آبان ماه اجرا شد و بعضی از دوستان آنرا شنیده بودند و علاقه داشتند که کنسرتی با اجرای آثار این آلبوم به روی صحنه ببرند. به همین جهت برای برگزاری کنسرت با دست اندرکاران برج میلاد صحبت کردند و آنها نیز استقبال کردند. البته جلسه ای برای فروختن یا نفروختن بلیط این کنسرت داشتیم که من گفتم برای مردم عادت شده که جهت شرکت در مجلس اباعبدالله پول نمی دهند. حال چه اشکالی دارد که اگر شهرداری می تواند، هزینه های این امر را تقبل و مردم را برای حضور در این برنامه دعوت کند؟
او ادامه می دهد: چنین برنامه ای به اصطلاح قدیمی، برگزاری همان روضه ولی به شیوه هنری است؛ درواقع در روضه مداحان می خوانند و چند نفر درباره واقعه کربلا صحبت می کنند ولی در این برنامه اشعار عمان سامانی برای مردم خوانده شد، یک ارکستر بزرگ سازهای زهی ایرانی را نواخت و یک گروه کُر ۱۰ یا چهارده نفره نیز همخوانی کرد.
از این خواننده سوال می نماییم که چه ذهنیتی او را به اینجا رسانده که در مقاطع مختلف ارتباط هنری خودرا تا حد زیادی با مردم نزدیک و حفظ نموده و از چهارچوب های پر زرق و برق تجاری خارج شده است؟
او اظهار می کند: من از این کارها خیر دیده ام. این کارها آنقدر جنبه معنوی زیادی برای من و بچه های دست اندرکار دارد که حاضرند حتی از جیب خود هزینه کنند و مردم بیایند و این کارها را ببینند. بگذارید یک خاطره برای شما تعریف کنم؛ در مراسم ولیمه استاد رستمی بودیم که اخیرا از سفر حج بازگشته بود، اتفاقا استاد شجریان نیز در آن مجلس بود. یک آقایی جلو آمد و به من اظهار داشت: «آقا دستت درد نکند.» من نیز گفتم خواهش می کنم و با خودم گفتم حتما به خاطر «باغ ارغوان» یا «شرح فراق» از من تشکر می کند، ولی گفت به خاطر وداع. وقتی که این گونه صحنه ها را می بینم حس می کنم جایی که می خواستم اثر بگذارم، گذاشته ام. آدم هایی در جامعه هستند که دوست دارند در چنین فضاهای هنری، مطلب معنوی را بشنوند و تمام تلاش ما این بوده که این کار صورت گیرد. البته اصل ماجرا را عمان سامانی با سرودن گنجینه اسرار و دیگر بچه هایی که در این پروژه شرکت داشتند، انجام دادند. من هم جزئی از پروژه بودم.
در ادامه از او می پرسیم، چرا هنرمندانی که توانایی اجرا در کنسرتهای مذهبی یا متناسب با ایام محرم و صفر را دارند، تمایلی به شرکت در برگزاری این برنامه ها نشان نمی دهند و ترجیح می دهند در این ایام سکوت کنند؟
او می گوید: این مسئله به نوع نگرش افراد برمی گردد. برخی از هنرمندان به خصوص موسیقیدان ها تصورشان این است که افراد اهل دین و دیانت موسیقی را قبول ندارند؛ یعنی با آن سر سازگاری ندارند، به همین جهت عقب نشینی می کنند. این کار ساده نیست؛ چونکه برای انجام این کار باید با دو جناح بجنگید. از یک طرف باید آقایون مسئول را قانع کنید که این کار یک لزوم اجتماعی است؛ از جانب دیگر باید برای گرفتن مجوز اجرا دردسر بکشیم. ما برای گرفتن مجوز این اجرا یک هفته معطل شدیم چون آنرا نمی دادند. در ابتدا دفتر ارشاد تهران به دفتر موسیقی نامه زده بود. پس از آن که به دفتر موسیقی بازگشت کردیم، آنها نیز مجوز نمی دادند و می گفتند که باید به ارشاد برگردیم. از طرفی می گفتند که باید شعرها را تایپ کنید که من گفتم به آنها بگویید این کار سال قبل در تالار وحدت اجرا شده است. ولی به من گفتند این موارد را گفته اند ولی کسی توجه نکرده است. پس با عنایت به چنین شرایطی اگر با عشق این کار انجام نشود قاعدتا اصلا انجام نخواهد شد.
سراج اظهار میکند: برگزاری کنسرت در فصول عادی به این صورت است که تهیه کننده با وزارت ارشاد و جاهای مورد نیاز مرتبط می باشد و برای هنرمندان پاپ کنسرت برگزار می نماید. به همین جهت نیز به آن مافیا می گویند. با حضور در این مافیا راحت تر می توان کنسرت برگزار کرد تا اینکه بخواهیم در روزهای محرم و صفر کنسرت مناسبتی برگزار نماییم.
علت استمرار حضور سراج چیست؟
در بخش دیگری از صحبت ها گذری به دوره فعالیت این هنرمند می زنیم و این مسئله را عنوان می نماییم که در طول فعالیتش نه هیچ وقت هیجان آنچنانی در اطرافش بوده و نه هیچ وقت فراموش شده و معمولا استمرار داشته است. گرچه که معمولا فعالیت ها در حوزه موسیقی کشور گاهی به سقف می رسد و پس از سه یا چهار سال فراموشی شروع می شود. علت این امر را از او جویا شدیم.
بیان می کند: این نظر لطف شماست ولی فکر می کنم که وقتی هنر جنبه غنای گذشته را در نظر بگیرد، همیشه یک روش آهسته و پیوسته را در پیش خواهد داشت. بعنوان مثال شعر حافظ را در نظر بگیرید. به یاد دارم که مادربزرگم در کودکی اشعار او را برای ما می خواند و ما از وزن و موسیقی کلماتش لذت می بردیم. حالا نیز من خودم می خوانم و از آن لذت می برم؛ البته حتی گاهی دیده ام که هنرمندان سبک پاپ نیز برخی از غزلیات حافظ را انتخاب می کنند و روی آنها کار می کنند. این امر همانگونه که خود حافظ می گوید که «هر چه کردم از دولت قرآن کردم»؛ به سبب عشقی است که در وجود او هست و غنایی که نسبت به گذشتگان خود قائل است و آنها را فراموش نمی نماید. فکر می کنم هنر سنتی همیشه این روند را داشته و خواهد داشت.
سراج در ادامه به سبک های دیگر هنر سنتی و روندی که در گذر زمان طی می کنند، می پردازد و می گوید: بعنوان نمونه نمی گردد در باب خوشنویسی یک تحول آنچنانی داشته باشید. تحول آنچنانی یعنی اینکه از چهارچوب اصلی خود دور شده تا بتوانید تحول بالایی داشته باشید و معلوم هم نیست که آن تحول ماندگار باشد؛ چون در صورت ایجاد یک تحول بزرگ صاحب نظران از لحاظ مختلف آنرا بررسی می کنند و در نهایت امکان دارد تحولی که به ظاهر تحول بوده و هیجان به وجود آورده را رد کنند و به فراموشی سپرده شود.
او همین طور به خواندن هنر سنتی بعنوان هنر ایرانی اشاره می کند و اظهار می کند: بهتر است هنر سنتی را هنر ایرانی بخوانیم؛ چون به کلمه سنت در دوره ما خیلی ظلم شده است. رمز ماندگاری هنر ایرانی آهسته و پیوسته بودن آن است. به قول سعدی که می گوید «رهرو آن نیست که گه تند و گه خسته رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.»
تعصب نداشته باشید!
شما در نگاه فردی به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز افراط و تفریط نداشته اید و برخلاف برخی ها که در ابتدا خیلی خیلی تندرو و در ادامه از دایره خارج شده اند، از همان ابتدا در نگاه ایدئولوژیک خود تعادل داشته اید. این پرسش بعدی است که در گفت و گو با حسام الدین سراج مطرح می شود.
این خواننده می گوید: امیدوارم که واقعا اینطور باشد. در جوانی در برخی از مسائل تند می شدیم، هیجان داشتیم و گاهی نیز تعصب داشتیم. گاهی که با پدرم صحبت می کردم شعری از مولانا می خواند که می گفت «سختگیری و تعصب خامی است، تا جنینی کار خوناشامی است». او می گفت زمانی که تعصب داری، پیداست که پخته نیستی. آدمی که پخته باشد تعصب ندارد؛ چون در این عالم از هر چیزی انواع مختلفی وجود دارد، حال می خواهد اندیشه باشد، هنر باشد یا حتی دین.
او ادامه می دهد: ادیان مختلف و واحد، می گفتند که یک خالق واحد داریم و اگر به آن سرسپرده شوید راهتان درست است. حال اگر فراتر از آن برویم و وارد جزئیات شویم که با عنایت به فرامین دین در فروع چه باید کرد و در یک عمق فقهی فرو رویم، از اصل دین دور خواهیم شد. به همین جهت است که کم کم عرفان وارد می شود و علاقه و نگرش های افراد را پوشش می دهد؛ چون درعرفان جزئیات وجود ندارد. به قول آقای معلم (شاعر معاصر) که می گفت کلا دو قلم جنس در شعر داریم که اگر این دو قلم را از شعرا بگیریم دیگر هیچ چیزی ندارند. می گفتیم چی؟ می اظهار داشت: عشق و عرفان. دیدیم که راست می گوید. این عشق در انواع مختلف بیان می شود. یک دفعه عشق به یک موجود زمینی است و یک دفعه عشق به یک گل. یک دفعه عشق به حیات و یک دفعه عشق به همنوع. یعنی انوع و اقسام آنرا داریم.
سراج همین طور به نگاه هنرمندان از این جهت که گمان می کنند دین در تضاد با هنر است می پردازد و اضافه می کند: وارد عرفان که می شویم، می بینیم که معرفت به انواع مختلف بیان می شود. مولانا را می بینیم که در فرهنگ ما شاخص شده ولی باید بدانیم که فرهنگ های دیگر نیز بزرگانی دارند که آنها هم از باب معرفت حرف هایی زده اند که با مردمان آن قوم یا ملیت وابستگی دارد. اگر تعصب را کنار بگذاریم خیلی قشنگ است.
او ادامه می دهد: این امر تنها از جانب دین نیست که بگویم مومنین تعصب را کنار بگذارند، بلکه از هنرمندان نیز این درخواست را دارم و می خواهم که با دید بازتر ببینند. دین صرفا آن چیزی نیست که تصور آنهاست و فکر می کنند که در تعارض با هنر است. دین امری است که در جهان بوده، هست و خواهد بود. دین در حقیقت بودن به روشی است که خدای احد و واحد گفته و قانون طبیعت نیز بر همین منوال است. پس اگر تعصب را از دو سو کنار بگذاریم راه برای رسیدن به حقیقت هموارتر خواهد شد.
اندیشه مهم می باشد نه زرق و برق
این خواننده در طول سال های فعالیت خود به شکلی نبوده که خواننده بودنش وام دار میزان تحریرهایی که می توانسته اجرا کند، باشد؛ چونکه گاهی خواننده به شکلی تحریر پی در پی می زند که گویا حنجره به ساز تبدیل گشته و شعری که می خواند خیلی مد نظر نیست و اندیشه کاربرد چندانی ندارد.
از او سوال می نماییم که چرا جزو خواننده هایی نبوده که اهتمام کند با زرق و برق های آواز، جایگاهی در عرصه موسیقی کشور برای خود باز کند؟ می گوید: این بخش از صحبتم را با یک خاطره از استاد شجریان آغاز می کنم. اوایل که او بعنوان خواننده مطرح شده بود، با اسم «سیاوش بیدگانی» فعالیت می کرد. ایشان یکسری از برنامه های گل های آن زمان را با آن نام به صورت کارهای پرتحریر و پرتکنیک خواند و پس از چند سال اسم واقعی خودرا عنوان نمود. زمانی که کلاس می رفتیم از او سول کردیم: کارهایی که با نام سیاوش از شما انتشار یافته است را دوست دارید؟، پاسخ می داد، نه چندان! می گفتیم چرا؟ می اظهار داشت: آنجا من یک هنرمند حریص بودم؛ دائم تحریر می رفتم و تکنیک خودرا به رخ مخاطب می کشیدم و از معنا غافل بودم. ولی از زمانی که با اسم خودم فعالیت کردم، دیگر به کلام و اندیشه در موسیقی فکر می کنم.
این هنرمند در ادامه این خاطره، با اشاره به اینکه تحریر باید در خدمت اندیشه باشد، می گوید: نباید این گونه باشد که هنرمند تحریر خودرا به رخ مخاطب بکشد و شعری تحویل دهد که ارتباطی با تحریرش نداشته باشد. در حقیقت کار باید به شکلی باشد که نیازی برای نشان دادن تلاش هنرمند در ارائه اثرش برای گرفتن تأیید مخاطب دیده نشود. این بی نیازی را در ساز آقای جلیل شهناز (موسیقیدان نوازنده تار) و یا حسن کسائی (موسیقیدان و نوازنده نی وسه تار) می بینم. اگر گوش کنید متوجه خواهید شد که هیچ تحریر نابه جا و برای جلب توجه و خودنمایی در کار وجود ندارد. این بی نیازی در کار نیز منعکس می شود و آدم های فرهیخته به درستی متوجه آن خواهند شد. بنا بر این است که آقای شهناز را بعنوان اسطوره تار یا آقای کسایی را بعنوان اسطوره نی انتخاب می کنند.
او ادامه می دهد: قدرت و تکنیک خواننده مهم می باشد. درواقع دائما باید در حال تمرین و به روز باشد، ولی تفکر او از تکنیکش مهم تر است؛ کما اینکه دیدیم در زمان استاد شجریان افرادی بودند که از او تحریر، قدرت و اوج بهتری داشتند ولی با این وجود استاد شجریان ماند؛ چون او به معنا روی آورد. درواقع معنا از تکنیک برای او مهمتر شد.
۲ سال معطلی برای «چشم بی خواب»
او در بخش پایانی درباره آلبوم اخیر خود به نام «چشم بی خواب» اظهار داشت: این آلبوم دو سال برای گرفتن مجوز معطل شد. «چشم بی خواب» در حقیقت کار گروه «سور» با مجید مولانیا است. زمانی که مجید مولانیا می خواست این کار را انجام دهد با من مشورت کرد. بعد یکسری شعر انتخاب کردیم. وی گفت که ارکستر مضرابی و کوبه ای باشد. من گفتم که مضرابی و کوبه ای را کششی کن که حدودا کامل شود که او نیز اضافه کرد. مجموعه کار به نحوی است که صدای جدیدی از موسیقی ایرانی می شنوید؛ یعنی در فرم های مختلف تنظیم شده است.
این هنرمند ادامه می دهد: من این کار را دوست دارم چون اشعار حساب شده ای از مولانا، حافظ، حسین منزوی، شفیعی کدکنی و ابتهاج دارد. مجموعه شعری از قدیم تا به امروز را پوشش می دهد و اشعار نیز تناسب اجتماعی دارد. اثر «ایران من» هنوز به آن اندازه ای که باید، شنیده نشده و باید یک کلیپ روی آن ساخته شود تا دیده شود.
گفت وگو: علیرضا بهرامی ـ نگار ذکایی